|
|
تاریخ : یکشنبه 03 تیر 1397 زمان : 15:39
عنوان : تکه های سنگین سرب
نویسنده : ایوب آقاخانی

--------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیحات نمایشنامه :
گذار از جنگ به عاطفه شخصیت و شخصیتپردازی در «تکههای سنگین سرب» کار ایوب آقاخانی گذار از جنگ به عاطفه نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آن چه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست اما آرام آرام به سوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. شخصیتپردازی و شخصیت دو مقوله تقریبا جدا از هم و از طرفی شبیه به یکدیگر هستند. پوشش و نوروتیک فرد در اثری نمایشی جزو خصلتهای شخصیتپردازانه او محسوب میشود، اما ساختن شخصیت در این راستا مهمتر از شخصیتپردازی است. شخصیتپردازی حاصل کنش بهشمار میآید. مانفرد فیستر مینویسد که «بنا به تعریف ای. هوبلر کنش گذر یا انتقال از یک موقعیت به موقعیتی دیگر است به نحوی که حسی از پیشرفت یا حرکت رو به جلو را القا کند. انتقالی که بسته به نوع موقعیت دخیل، بهشکلی آگاهانه از میان شماری از امکانات مختلف انتخاب میشود، نه آنکه صرفا بهگونهای علی تعیین و مقدر شده باشد.» این کنش در برخورد با شخصیتهایی که مخاطب از ایشان تجربه زیسته در ذهن دارد، بسیار کارآمدتر از شخصیتهایی است که تجربه زیسته مخاطب از آنها کم است. به گفته دیگر چون ابعاد دراماتیک آدمها در زندگی عادی چندان برجسته نیست، درامنویس میتواند از یک تجربه زیسته با برجسته کردن «کنش» یک شخصیت دراماتیک خلق کند. ایوب آقاخانی در تئاتر «تکههای سنگین سرب» سعی دارد چنین شخصیتی را از شهید دکتر مصطفی چمران به نمایش بگذارد. نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آنچه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست. شمایلی که هر مخاطبی از چمران در ذهن دارد. مردی با لباسی نظامی و متفکر. اما این «شخصیتپردازی» آرام آرام بهسوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. راوی ماجرای شهید چمران دختری است که پس از آشنایی با او اندک اندک شیفتهاش میشود و به او دل میبازد. بنابراین کارگردان پنجرهای عاطفی را در تبیین شخصیت پیش روی مخاطب قرار داده است. روایت بهصورت نقلی آغاز میشود. یعنی شخصیت دختر در قالب نامهای که در انتها مخاطب در مییابد خطاب به یکی از فرزندان شهید چمران نوشته میشود، بازی را سر میگیرد. طبیعی است که به دلیل نوع رابطه دختر جوان با چمران شکلی عاطفی به خود گرفته و کارگردان و نویسنده نمایشنامه از منظر این رابطه عاطفی نگاه رمانتیک خود را در قالب قضاوت دختر وارد زندگی شهید چمران میکند. پس «کنش» نویسنده و کارگردان اثر در برخورد با شخصیت شهید چمران برگزیدن انگارهای عاطفی است. از پس این روایت، داستان به شکل محاکاتی تغییر شکل مییابد و نمایشگری جای روایت نقلی را میگیرد. حال نوبت شهید چمران است که خود را بنمایاند. آقاخانی برای این شخصیت چند کنش اصلی درنظر میگیرد. یکی ترک خانواده و راهی کردن آنها به آمریکا، دیگری انتخاب دختر جوان به همسری و از همه مهمتر عدم رجوع به آمریکا پس از غرق شدن فرزندش در استخر که به کابوس دائمی او بدل میشود. کنش نهایی که ذکرش رفت، کلید اصلی نمایشنامه «تکههای سنگین سرب» بهشمار میآید. جایی که چمران تصمیم میگیرد صلاح تربیت و سرپرستی چندین کودک و نوجوان را بر خانوادهاش ترجیح دهد. شخصیت مورد نظر آقاخانی در این وجه کامل میشود. کنش چمران او را به سمتی از بحث «اخلاق» سوق میدهد که از منظر مطالعات جدید فلسفه اخلاق میتوان بر آن همت گمارد. شخصیت در این نگاه فلسفی میکوشد از منافع آنی خود گذر کند و صلاح جمع را بر منفعت شخصی خود ترجیح دهد. این مسأله مهمترین کنشی است که میتواند از چمران قهرمان بسازد. بهواسطه این نگاه آقاخانی، چمران آرام آرام از پوسته نظامی خود خارج میشود و وجههای عاطفی به خود میگیرد. چمران در کابوسهایش بابت این انتخاب تاوان نیز پس میدهد و همین بعد او را به یک انسان قابل باور نزدیک میکند. صحنهای که کارگردان در این اثر تدارک دیده، سکویی است شبیه به یک سنگر. صحنهای در ظاهر بیچیز که تنها چند صندوق چوبی نظامی بر آن قرار گرفته؛ و این نخستین تصویری است که دختر جوان در برخورد با چمران آن را در ذهنش متصور میشود. اما با شناخت بیشتر شخصیت، تغییری در برخورد دو طرف با ماجرا رخ میدهد. چمران از این دنیای ذهنی فراتر میرود، از سکو پایین میآید و به سمت دختر سوق مییابد و از سوی دیگر دختر اجازه پیدا میکند تا روی سکو برود و بهنوعی درون ذهن چمران رخنه کند. این رفت و آمد که در میزانسنهای آقاخانی طراحی میشود، بخشی از بار معناسازی اثر را برعهده می گیرد و در نزدیک شدن چمران به شخصیتی قابل باور و دراماتیک یاری میرساند. بازی پیام دهکردی نیز در راستای این موضوع کمک شایانی به ماجرا کرده است. بازی که اگرچه در بسیاری لحظات کنترل شده است، اما در برخی صحنهها با انفجاری از درون به برون همراه است که میتواند ناشی از لحظههای خلوت و تنهایی شخصیت چمران با دنیای ذهنیاش باشد. دهکردی در عین حال که سعی کرده انسجام بازی خود را حفظ کند، از سوی دیگر خلجانهای درونی این شخصیت را نیز بروز میدهد تا در راستای خوانش اجرایی آقاخانی از شخصیت چمران جای گیرد. برخلاف شخصیت منفعلی که از چمران در دیگر برخوردهای نمایشی با این شخصیت مهم در تاریخ انقلاب شده بود، آقاخانی در این دایره محدود نمانده و میکوشد با کمک دیگر عوامل هنری او را به شخصیتی دراماتیک و قابل باور نزدیک کند. اتفاقی که در «تئاترهای پرتره» امری قابل تامل به نظر میرسد. ------------------------------------------------------------------------------ با تشکر از قلم رضا تمدن
ادامه مطلب
تاریخ : دوشنبه 30 بهمن 1396 زمان : 15:20
عنوان : تکه های سنگین سرب
نویسنده : ایوب آقاخانی

--------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیحات نمایشنامه :
گذار از جنگ به عاطفه شخصیت و شخصیتپردازی در «تکههای سنگین سرب» کار ایوب آقاخانی گذار از جنگ به عاطفه نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آن چه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست اما آرام آرام به سوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. شخصیتپردازی و شخصیت دو مقوله تقریبا جدا از هم و از طرفی شبیه به یکدیگر هستند. پوشش و نوروتیک فرد در اثری نمایشی جزو خصلتهای شخصیتپردازانه او محسوب میشود، اما ساختن شخصیت در این راستا مهمتر از شخصیتپردازی است. شخصیتپردازی حاصل کنش بهشمار میآید. مانفرد فیستر مینویسد که «بنا به تعریف ای. هوبلر کنش گذر یا انتقال از یک موقعیت به موقعیتی دیگر است به نحوی که حسی از پیشرفت یا حرکت رو به جلو را القا کند. انتقالی که بسته به نوع موقعیت دخیل، بهشکلی آگاهانه از میان شماری از امکانات مختلف انتخاب میشود، نه آنکه صرفا بهگونهای علی تعیین و مقدر شده باشد.» این کنش در برخورد با شخصیتهایی که مخاطب از ایشان تجربه زیسته در ذهن دارد، بسیار کارآمدتر از شخصیتهایی است که تجربه زیسته مخاطب از آنها کم است. به گفته دیگر چون ابعاد دراماتیک آدمها در زندگی عادی چندان برجسته نیست، درامنویس میتواند از یک تجربه زیسته با برجسته کردن «کنش» یک شخصیت دراماتیک خلق کند. ایوب آقاخانی در تئاتر «تکههای سنگین سرب» سعی دارد چنین شخصیتی را از شهید دکتر مصطفی چمران به نمایش بگذارد. نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آنچه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست. شمایلی که هر مخاطبی از چمران در ذهن دارد. مردی با لباسی نظامی و متفکر. اما این «شخصیتپردازی» آرام آرام بهسوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. راوی ماجرای شهید چمران دختری است که پس از آشنایی با او اندک اندک شیفتهاش میشود و به او دل میبازد. بنابراین کارگردان پنجرهای عاطفی را در تبیین شخصیت پیش روی مخاطب قرار داده است. روایت بهصورت نقلی آغاز میشود. یعنی شخصیت دختر در قالب نامهای که در انتها مخاطب در مییابد خطاب به یکی از فرزندان شهید چمران نوشته میشود، بازی را سر میگیرد. طبیعی است که به دلیل نوع رابطه دختر جوان با چمران شکلی عاطفی به خود گرفته و کارگردان و نویسنده نمایشنامه از منظر این رابطه عاطفی نگاه رمانتیک خود را در قالب قضاوت دختر وارد زندگی شهید چمران میکند. پس «کنش» نویسنده و کارگردان اثر در برخورد با شخصیت شهید چمران برگزیدن انگارهای عاطفی است. از پس این روایت، داستان به شکل محاکاتی تغییر شکل مییابد و نمایشگری جای روایت نقلی را میگیرد. حال نوبت شهید چمران است که خود را بنمایاند. آقاخانی برای این شخصیت چند کنش اصلی درنظر میگیرد. یکی ترک خانواده و راهی کردن آنها به آمریکا، دیگری انتخاب دختر جوان به همسری و از همه مهمتر عدم رجوع به آمریکا پس از غرق شدن فرزندش در استخر که به کابوس دائمی او بدل میشود. کنش نهایی که ذکرش رفت، کلید اصلی نمایشنامه «تکههای سنگین سرب» بهشمار میآید. جایی که چمران تصمیم میگیرد صلاح تربیت و سرپرستی چندین کودک و نوجوان را بر خانوادهاش ترجیح دهد. شخصیت مورد نظر آقاخانی در این وجه کامل میشود. کنش چمران او را به سمتی از بحث «اخلاق» سوق میدهد که از منظر مطالعات جدید فلسفه اخلاق میتوان بر آن همت گمارد. شخصیت در این نگاه فلسفی میکوشد از منافع آنی خود گذر کند و صلاح جمع را بر منفعت شخصی خود ترجیح دهد. این مسأله مهمترین کنشی است که میتواند از چمران قهرمان بسازد. بهواسطه این نگاه آقاخانی، چمران آرام آرام از پوسته نظامی خود خارج میشود و وجههای عاطفی به خود میگیرد. چمران در کابوسهایش بابت این انتخاب تاوان نیز پس میدهد و همین بعد او را به یک انسان قابل باور نزدیک میکند. صحنهای که کارگردان در این اثر تدارک دیده، سکویی است شبیه به یک سنگر. صحنهای در ظاهر بیچیز که تنها چند صندوق چوبی نظامی بر آن قرار گرفته؛ و این نخستین تصویری است که دختر جوان در برخورد با چمران آن را در ذهنش متصور میشود. اما با شناخت بیشتر شخصیت، تغییری در برخورد دو طرف با ماجرا رخ میدهد. چمران از این دنیای ذهنی فراتر میرود، از سکو پایین میآید و به سمت دختر سوق مییابد و از سوی دیگر دختر اجازه پیدا میکند تا روی سکو برود و بهنوعی درون ذهن چمران رخنه کند. این رفت و آمد که در میزانسنهای آقاخانی طراحی میشود، بخشی از بار معناسازی اثر را برعهده می گیرد و در نزدیک شدن چمران به شخصیتی قابل باور و دراماتیک یاری میرساند. بازی پیام دهکردی نیز در راستای این موضوع کمک شایانی به ماجرا کرده است. بازی که اگرچه در بسیاری لحظات کنترل شده است، اما در برخی صحنهها با انفجاری از درون به برون همراه است که میتواند ناشی از لحظههای خلوت و تنهایی شخصیت چمران با دنیای ذهنیاش باشد. دهکردی در عین حال که سعی کرده انسجام بازی خود را حفظ کند، از سوی دیگر خلجانهای درونی این شخصیت را نیز بروز میدهد تا در راستای خوانش اجرایی آقاخانی از شخصیت چمران جای گیرد. برخلاف شخصیت منفعلی که از چمران در دیگر برخوردهای نمایشی با این شخصیت مهم در تاریخ انقلاب شده بود، آقاخانی در این دایره محدود نمانده و میکوشد با کمک دیگر عوامل هنری او را به شخصیتی دراماتیک و قابل باور نزدیک کند. اتفاقی که در «تئاترهای پرتره» امری قابل تامل به نظر میرسد. ------------------------------------------------------------------------------ با تشکر از قلم رضا تمدن
ادامه مطلب
تاریخ : پنجشنبه 26 بهمن 1396 زمان : 11:23
عنوان : تکه های سنگین سرب
نویسنده : ایوب آقاخانی

--------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیحات نمایشنامه :
گذار از جنگ به عاطفه شخصیت و شخصیتپردازی در «تکههای سنگین سرب» کار ایوب آقاخانی گذار از جنگ به عاطفه نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آن چه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست اما آرام آرام به سوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. شخصیتپردازی و شخصیت دو مقوله تقریبا جدا از هم و از طرفی شبیه به یکدیگر هستند. پوشش و نوروتیک فرد در اثری نمایشی جزو خصلتهای شخصیتپردازانه او محسوب میشود، اما ساختن شخصیت در این راستا مهمتر از شخصیتپردازی است. شخصیتپردازی حاصل کنش بهشمار میآید. مانفرد فیستر مینویسد که «بنا به تعریف ای. هوبلر کنش گذر یا انتقال از یک موقعیت به موقعیتی دیگر است به نحوی که حسی از پیشرفت یا حرکت رو به جلو را القا کند. انتقالی که بسته به نوع موقعیت دخیل، بهشکلی آگاهانه از میان شماری از امکانات مختلف انتخاب میشود، نه آنکه صرفا بهگونهای علی تعیین و مقدر شده باشد.» این کنش در برخورد با شخصیتهایی که مخاطب از ایشان تجربه زیسته در ذهن دارد، بسیار کارآمدتر از شخصیتهایی است که تجربه زیسته مخاطب از آنها کم است. به گفته دیگر چون ابعاد دراماتیک آدمها در زندگی عادی چندان برجسته نیست، درامنویس میتواند از یک تجربه زیسته با برجسته کردن «کنش» یک شخصیت دراماتیک خلق کند. ایوب آقاخانی در تئاتر «تکههای سنگین سرب» سعی دارد چنین شخصیتی را از شهید دکتر مصطفی چمران به نمایش بگذارد. نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آنچه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست. شمایلی که هر مخاطبی از چمران در ذهن دارد. مردی با لباسی نظامی و متفکر. اما این «شخصیتپردازی» آرام آرام بهسوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. راوی ماجرای شهید چمران دختری است که پس از آشنایی با او اندک اندک شیفتهاش میشود و به او دل میبازد. بنابراین کارگردان پنجرهای عاطفی را در تبیین شخصیت پیش روی مخاطب قرار داده است. روایت بهصورت نقلی آغاز میشود. یعنی شخصیت دختر در قالب نامهای که در انتها مخاطب در مییابد خطاب به یکی از فرزندان شهید چمران نوشته میشود، بازی را سر میگیرد. طبیعی است که به دلیل نوع رابطه دختر جوان با چمران شکلی عاطفی به خود گرفته و کارگردان و نویسنده نمایشنامه از منظر این رابطه عاطفی نگاه رمانتیک خود را در قالب قضاوت دختر وارد زندگی شهید چمران میکند. پس «کنش» نویسنده و کارگردان اثر در برخورد با شخصیت شهید چمران برگزیدن انگارهای عاطفی است. از پس این روایت، داستان به شکل محاکاتی تغییر شکل مییابد و نمایشگری جای روایت نقلی را میگیرد. حال نوبت شهید چمران است که خود را بنمایاند. آقاخانی برای این شخصیت چند کنش اصلی درنظر میگیرد. یکی ترک خانواده و راهی کردن آنها به آمریکا، دیگری انتخاب دختر جوان به همسری و از همه مهمتر عدم رجوع به آمریکا پس از غرق شدن فرزندش در استخر که به کابوس دائمی او بدل میشود. کنش نهایی که ذکرش رفت، کلید اصلی نمایشنامه «تکههای سنگین سرب» بهشمار میآید. جایی که چمران تصمیم میگیرد صلاح تربیت و سرپرستی چندین کودک و نوجوان را بر خانوادهاش ترجیح دهد. شخصیت مورد نظر آقاخانی در این وجه کامل میشود. کنش چمران او را به سمتی از بحث «اخلاق» سوق میدهد که از منظر مطالعات جدید فلسفه اخلاق میتوان بر آن همت گمارد. شخصیت در این نگاه فلسفی میکوشد از منافع آنی خود گذر کند و صلاح جمع را بر منفعت شخصی خود ترجیح دهد. این مسأله مهمترین کنشی است که میتواند از چمران قهرمان بسازد. بهواسطه این نگاه آقاخانی، چمران آرام آرام از پوسته نظامی خود خارج میشود و وجههای عاطفی به خود میگیرد. چمران در کابوسهایش بابت این انتخاب تاوان نیز پس میدهد و همین بعد او را به یک انسان قابل باور نزدیک میکند. صحنهای که کارگردان در این اثر تدارک دیده، سکویی است شبیه به یک سنگر. صحنهای در ظاهر بیچیز که تنها چند صندوق چوبی نظامی بر آن قرار گرفته؛ و این نخستین تصویری است که دختر جوان در برخورد با چمران آن را در ذهنش متصور میشود. اما با شناخت بیشتر شخصیت، تغییری در برخورد دو طرف با ماجرا رخ میدهد. چمران از این دنیای ذهنی فراتر میرود، از سکو پایین میآید و به سمت دختر سوق مییابد و از سوی دیگر دختر اجازه پیدا میکند تا روی سکو برود و بهنوعی درون ذهن چمران رخنه کند. این رفت و آمد که در میزانسنهای آقاخانی طراحی میشود، بخشی از بار معناسازی اثر را برعهده می گیرد و در نزدیک شدن چمران به شخصیتی قابل باور و دراماتیک یاری میرساند. بازی پیام دهکردی نیز در راستای این موضوع کمک شایانی به ماجرا کرده است. بازی که اگرچه در بسیاری لحظات کنترل شده است، اما در برخی صحنهها با انفجاری از درون به برون همراه است که میتواند ناشی از لحظههای خلوت و تنهایی شخصیت چمران با دنیای ذهنیاش باشد. دهکردی در عین حال که سعی کرده انسجام بازی خود را حفظ کند، از سوی دیگر خلجانهای درونی این شخصیت را نیز بروز میدهد تا در راستای خوانش اجرایی آقاخانی از شخصیت چمران جای گیرد. برخلاف شخصیت منفعلی که از چمران در دیگر برخوردهای نمایشی با این شخصیت مهم در تاریخ انقلاب شده بود، آقاخانی در این دایره محدود نمانده و میکوشد با کمک دیگر عوامل هنری او را به شخصیتی دراماتیک و قابل باور نزدیک کند. اتفاقی که در «تئاترهای پرتره» امری قابل تامل به نظر میرسد. ------------------------------------------------------------------------------ با تشکر از قلم رضا تمدن
ادامه مطلب
تاریخ : یکشنبه 22 بهمن 1396 زمان : 15:21
عنوان : تکه های سنگین سرب
نویسنده : ایوب آقاخانی

--------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیحات نمایشنامه :
گذار از جنگ به عاطفه شخصیت و شخصیتپردازی در «تکههای سنگین سرب» کار ایوب آقاخانی گذار از جنگ به عاطفه نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آن چه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست اما آرام آرام به سوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. شخصیتپردازی و شخصیت دو مقوله تقریبا جدا از هم و از طرفی شبیه به یکدیگر هستند. پوشش و نوروتیک فرد در اثری نمایشی جزو خصلتهای شخصیتپردازانه او محسوب میشود، اما ساختن شخصیت در این راستا مهمتر از شخصیتپردازی است. شخصیتپردازی حاصل کنش بهشمار میآید. مانفرد فیستر مینویسد که «بنا به تعریف ای. هوبلر کنش گذر یا انتقال از یک موقعیت به موقعیتی دیگر است به نحوی که حسی از پیشرفت یا حرکت رو به جلو را القا کند. انتقالی که بسته به نوع موقعیت دخیل، بهشکلی آگاهانه از میان شماری از امکانات مختلف انتخاب میشود، نه آنکه صرفا بهگونهای علی تعیین و مقدر شده باشد.» این کنش در برخورد با شخصیتهایی که مخاطب از ایشان تجربه زیسته در ذهن دارد، بسیار کارآمدتر از شخصیتهایی است که تجربه زیسته مخاطب از آنها کم است. به گفته دیگر چون ابعاد دراماتیک آدمها در زندگی عادی چندان برجسته نیست، درامنویس میتواند از یک تجربه زیسته با برجسته کردن «کنش» یک شخصیت دراماتیک خلق کند. ایوب آقاخانی در تئاتر «تکههای سنگین سرب» سعی دارد چنین شخصیتی را از شهید دکتر مصطفی چمران به نمایش بگذارد. نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آنچه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست. شمایلی که هر مخاطبی از چمران در ذهن دارد. مردی با لباسی نظامی و متفکر. اما این «شخصیتپردازی» آرام آرام بهسوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. راوی ماجرای شهید چمران دختری است که پس از آشنایی با او اندک اندک شیفتهاش میشود و به او دل میبازد. بنابراین کارگردان پنجرهای عاطفی را در تبیین شخصیت پیش روی مخاطب قرار داده است. روایت بهصورت نقلی آغاز میشود. یعنی شخصیت دختر در قالب نامهای که در انتها مخاطب در مییابد خطاب به یکی از فرزندان شهید چمران نوشته میشود، بازی را سر میگیرد. طبیعی است که به دلیل نوع رابطه دختر جوان با چمران شکلی عاطفی به خود گرفته و کارگردان و نویسنده نمایشنامه از منظر این رابطه عاطفی نگاه رمانتیک خود را در قالب قضاوت دختر وارد زندگی شهید چمران میکند. پس «کنش» نویسنده و کارگردان اثر در برخورد با شخصیت شهید چمران برگزیدن انگارهای عاطفی است. از پس این روایت، داستان به شکل محاکاتی تغییر شکل مییابد و نمایشگری جای روایت نقلی را میگیرد. حال نوبت شهید چمران است که خود را بنمایاند. آقاخانی برای این شخصیت چند کنش اصلی درنظر میگیرد. یکی ترک خانواده و راهی کردن آنها به آمریکا، دیگری انتخاب دختر جوان به همسری و از همه مهمتر عدم رجوع به آمریکا پس از غرق شدن فرزندش در استخر که به کابوس دائمی او بدل میشود. کنش نهایی که ذکرش رفت، کلید اصلی نمایشنامه «تکههای سنگین سرب» بهشمار میآید. جایی که چمران تصمیم میگیرد صلاح تربیت و سرپرستی چندین کودک و نوجوان را بر خانوادهاش ترجیح دهد. شخصیت مورد نظر آقاخانی در این وجه کامل میشود. کنش چمران او را به سمتی از بحث «اخلاق» سوق میدهد که از منظر مطالعات جدید فلسفه اخلاق میتوان بر آن همت گمارد. شخصیت در این نگاه فلسفی میکوشد از منافع آنی خود گذر کند و صلاح جمع را بر منفعت شخصی خود ترجیح دهد. این مسأله مهمترین کنشی است که میتواند از چمران قهرمان بسازد. بهواسطه این نگاه آقاخانی، چمران آرام آرام از پوسته نظامی خود خارج میشود و وجههای عاطفی به خود میگیرد. چمران در کابوسهایش بابت این انتخاب تاوان نیز پس میدهد و همین بعد او را به یک انسان قابل باور نزدیک میکند. صحنهای که کارگردان در این اثر تدارک دیده، سکویی است شبیه به یک سنگر. صحنهای در ظاهر بیچیز که تنها چند صندوق چوبی نظامی بر آن قرار گرفته؛ و این نخستین تصویری است که دختر جوان در برخورد با چمران آن را در ذهنش متصور میشود. اما با شناخت بیشتر شخصیت، تغییری در برخورد دو طرف با ماجرا رخ میدهد. چمران از این دنیای ذهنی فراتر میرود، از سکو پایین میآید و به سمت دختر سوق مییابد و از سوی دیگر دختر اجازه پیدا میکند تا روی سکو برود و بهنوعی درون ذهن چمران رخنه کند. این رفت و آمد که در میزانسنهای آقاخانی طراحی میشود، بخشی از بار معناسازی اثر را برعهده می گیرد و در نزدیک شدن چمران به شخصیتی قابل باور و دراماتیک یاری میرساند. بازی پیام دهکردی نیز در راستای این موضوع کمک شایانی به ماجرا کرده است. بازی که اگرچه در بسیاری لحظات کنترل شده است، اما در برخی صحنهها با انفجاری از درون به برون همراه است که میتواند ناشی از لحظههای خلوت و تنهایی شخصیت چمران با دنیای ذهنیاش باشد. دهکردی در عین حال که سعی کرده انسجام بازی خود را حفظ کند، از سوی دیگر خلجانهای درونی این شخصیت را نیز بروز میدهد تا در راستای خوانش اجرایی آقاخانی از شخصیت چمران جای گیرد. برخلاف شخصیت منفعلی که از چمران در دیگر برخوردهای نمایشی با این شخصیت مهم در تاریخ انقلاب شده بود، آقاخانی در این دایره محدود نمانده و میکوشد با کمک دیگر عوامل هنری او را به شخصیتی دراماتیک و قابل باور نزدیک کند. اتفاقی که در «تئاترهای پرتره» امری قابل تامل به نظر میرسد. ------------------------------------------------------------------------------ با تشکر از قلم رضا تمدن
ادامه مطلب
تاریخ : دوشنبه 25 دی 1396 زمان : 17:05
عنوان : تکه های سنگین سرب
نویسنده : ایوب آقاخانی

--------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیحات نمایشنامه :
گذار از جنگ به عاطفه شخصیت و شخصیتپردازی در «تکههای سنگین سرب» کار ایوب آقاخانی گذار از جنگ به عاطفه نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آن چه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست اما آرام آرام به سوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. شخصیتپردازی و شخصیت دو مقوله تقریبا جدا از هم و از طرفی شبیه به یکدیگر هستند. پوشش و نوروتیک فرد در اثری نمایشی جزو خصلتهای شخصیتپردازانه او محسوب میشود، اما ساختن شخصیت در این راستا مهمتر از شخصیتپردازی است. شخصیتپردازی حاصل کنش بهشمار میآید. مانفرد فیستر مینویسد که «بنا به تعریف ای. هوبلر کنش گذر یا انتقال از یک موقعیت به موقعیتی دیگر است به نحوی که حسی از پیشرفت یا حرکت رو به جلو را القا کند. انتقالی که بسته به نوع موقعیت دخیل، بهشکلی آگاهانه از میان شماری از امکانات مختلف انتخاب میشود، نه آنکه صرفا بهگونهای علی تعیین و مقدر شده باشد.» این کنش در برخورد با شخصیتهایی که مخاطب از ایشان تجربه زیسته در ذهن دارد، بسیار کارآمدتر از شخصیتهایی است که تجربه زیسته مخاطب از آنها کم است. به گفته دیگر چون ابعاد دراماتیک آدمها در زندگی عادی چندان برجسته نیست، درامنویس میتواند از یک تجربه زیسته با برجسته کردن «کنش» یک شخصیت دراماتیک خلق کند. ایوب آقاخانی در تئاتر «تکههای سنگین سرب» سعی دارد چنین شخصیتی را از شهید دکتر مصطفی چمران به نمایش بگذارد. نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آنچه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست. شمایلی که هر مخاطبی از چمران در ذهن دارد. مردی با لباسی نظامی و متفکر. اما این «شخصیتپردازی» آرام آرام بهسوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. راوی ماجرای شهید چمران دختری است که پس از آشنایی با او اندک اندک شیفتهاش میشود و به او دل میبازد. بنابراین کارگردان پنجرهای عاطفی را در تبیین شخصیت پیش روی مخاطب قرار داده است. روایت بهصورت نقلی آغاز میشود. یعنی شخصیت دختر در قالب نامهای که در انتها مخاطب در مییابد خطاب به یکی از فرزندان شهید چمران نوشته میشود، بازی را سر میگیرد. طبیعی است که به دلیل نوع رابطه دختر جوان با چمران شکلی عاطفی به خود گرفته و کارگردان و نویسنده نمایشنامه از منظر این رابطه عاطفی نگاه رمانتیک خود را در قالب قضاوت دختر وارد زندگی شهید چمران میکند. پس «کنش» نویسنده و کارگردان اثر در برخورد با شخصیت شهید چمران برگزیدن انگارهای عاطفی است. از پس این روایت، داستان به شکل محاکاتی تغییر شکل مییابد و نمایشگری جای روایت نقلی را میگیرد. حال نوبت شهید چمران است که خود را بنمایاند. آقاخانی برای این شخصیت چند کنش اصلی درنظر میگیرد. یکی ترک خانواده و راهی کردن آنها به آمریکا، دیگری انتخاب دختر جوان به همسری و از همه مهمتر عدم رجوع به آمریکا پس از غرق شدن فرزندش در استخر که به کابوس دائمی او بدل میشود. کنش نهایی که ذکرش رفت، کلید اصلی نمایشنامه «تکههای سنگین سرب» بهشمار میآید. جایی که چمران تصمیم میگیرد صلاح تربیت و سرپرستی چندین کودک و نوجوان را بر خانوادهاش ترجیح دهد. شخصیت مورد نظر آقاخانی در این وجه کامل میشود. کنش چمران او را به سمتی از بحث «اخلاق» سوق میدهد که از منظر مطالعات جدید فلسفه اخلاق میتوان بر آن همت گمارد. شخصیت در این نگاه فلسفی میکوشد از منافع آنی خود گذر کند و صلاح جمع را بر منفعت شخصی خود ترجیح دهد. این مسأله مهمترین کنشی است که میتواند از چمران قهرمان بسازد. بهواسطه این نگاه آقاخانی، چمران آرام آرام از پوسته نظامی خود خارج میشود و وجههای عاطفی به خود میگیرد. چمران در کابوسهایش بابت این انتخاب تاوان نیز پس میدهد و همین بعد او را به یک انسان قابل باور نزدیک میکند. صحنهای که کارگردان در این اثر تدارک دیده، سکویی است شبیه به یک سنگر. صحنهای در ظاهر بیچیز که تنها چند صندوق چوبی نظامی بر آن قرار گرفته؛ و این نخستین تصویری است که دختر جوان در برخورد با چمران آن را در ذهنش متصور میشود. اما با شناخت بیشتر شخصیت، تغییری در برخورد دو طرف با ماجرا رخ میدهد. چمران از این دنیای ذهنی فراتر میرود، از سکو پایین میآید و به سمت دختر سوق مییابد و از سوی دیگر دختر اجازه پیدا میکند تا روی سکو برود و بهنوعی درون ذهن چمران رخنه کند. این رفت و آمد که در میزانسنهای آقاخانی طراحی میشود، بخشی از بار معناسازی اثر را برعهده می گیرد و در نزدیک شدن چمران به شخصیتی قابل باور و دراماتیک یاری میرساند. بازی پیام دهکردی نیز در راستای این موضوع کمک شایانی به ماجرا کرده است. بازی که اگرچه در بسیاری لحظات کنترل شده است، اما در برخی صحنهها با انفجاری از درون به برون همراه است که میتواند ناشی از لحظههای خلوت و تنهایی شخصیت چمران با دنیای ذهنیاش باشد. دهکردی در عین حال که سعی کرده انسجام بازی خود را حفظ کند، از سوی دیگر خلجانهای درونی این شخصیت را نیز بروز میدهد تا در راستای خوانش اجرایی آقاخانی از شخصیت چمران جای گیرد. برخلاف شخصیت منفعلی که از چمران در دیگر برخوردهای نمایشی با این شخصیت مهم در تاریخ انقلاب شده بود، آقاخانی در این دایره محدود نمانده و میکوشد با کمک دیگر عوامل هنری او را به شخصیتی دراماتیک و قابل باور نزدیک کند. اتفاقی که در «تئاترهای پرتره» امری قابل تامل به نظر میرسد. ------------------------------------------------------------------------------ با تشکر از قلم رضا تمدن
ادامه مطلب
تاریخ : جمعه 08 دی 1396 زمان : 15:53
عنوان : تکه های سنگین سرب
نویسنده : ایوب آقاخانی

--------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیحات نمایشنامه :
گذار از جنگ به عاطفه شخصیت و شخصیتپردازی در «تکههای سنگین سرب» کار ایوب آقاخانی گذار از جنگ به عاطفه نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آن چه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست اما آرام آرام به سوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. شخصیتپردازی و شخصیت دو مقوله تقریبا جدا از هم و از طرفی شبیه به یکدیگر هستند. پوشش و نوروتیک فرد در اثری نمایشی جزو خصلتهای شخصیتپردازانه او محسوب میشود، اما ساختن شخصیت در این راستا مهمتر از شخصیتپردازی است. شخصیتپردازی حاصل کنش بهشمار میآید. مانفرد فیستر مینویسد که «بنا به تعریف ای. هوبلر کنش گذر یا انتقال از یک موقعیت به موقعیتی دیگر است به نحوی که حسی از پیشرفت یا حرکت رو به جلو را القا کند. انتقالی که بسته به نوع موقعیت دخیل، بهشکلی آگاهانه از میان شماری از امکانات مختلف انتخاب میشود، نه آنکه صرفا بهگونهای علی تعیین و مقدر شده باشد.» این کنش در برخورد با شخصیتهایی که مخاطب از ایشان تجربه زیسته در ذهن دارد، بسیار کارآمدتر از شخصیتهایی است که تجربه زیسته مخاطب از آنها کم است. به گفته دیگر چون ابعاد دراماتیک آدمها در زندگی عادی چندان برجسته نیست، درامنویس میتواند از یک تجربه زیسته با برجسته کردن «کنش» یک شخصیت دراماتیک خلق کند. ایوب آقاخانی در تئاتر «تکههای سنگین سرب» سعی دارد چنین شخصیتی را از شهید دکتر مصطفی چمران به نمایش بگذارد. نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آنچه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست. شمایلی که هر مخاطبی از چمران در ذهن دارد. مردی با لباسی نظامی و متفکر. اما این «شخصیتپردازی» آرام آرام بهسوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. راوی ماجرای شهید چمران دختری است که پس از آشنایی با او اندک اندک شیفتهاش میشود و به او دل میبازد. بنابراین کارگردان پنجرهای عاطفی را در تبیین شخصیت پیش روی مخاطب قرار داده است. روایت بهصورت نقلی آغاز میشود. یعنی شخصیت دختر در قالب نامهای که در انتها مخاطب در مییابد خطاب به یکی از فرزندان شهید چمران نوشته میشود، بازی را سر میگیرد. طبیعی است که به دلیل نوع رابطه دختر جوان با چمران شکلی عاطفی به خود گرفته و کارگردان و نویسنده نمایشنامه از منظر این رابطه عاطفی نگاه رمانتیک خود را در قالب قضاوت دختر وارد زندگی شهید چمران میکند. پس «کنش» نویسنده و کارگردان اثر در برخورد با شخصیت شهید چمران برگزیدن انگارهای عاطفی است. از پس این روایت، داستان به شکل محاکاتی تغییر شکل مییابد و نمایشگری جای روایت نقلی را میگیرد. حال نوبت شهید چمران است که خود را بنمایاند. آقاخانی برای این شخصیت چند کنش اصلی درنظر میگیرد. یکی ترک خانواده و راهی کردن آنها به آمریکا، دیگری انتخاب دختر جوان به همسری و از همه مهمتر عدم رجوع به آمریکا پس از غرق شدن فرزندش در استخر که به کابوس دائمی او بدل میشود. کنش نهایی که ذکرش رفت، کلید اصلی نمایشنامه «تکههای سنگین سرب» بهشمار میآید. جایی که چمران تصمیم میگیرد صلاح تربیت و سرپرستی چندین کودک و نوجوان را بر خانوادهاش ترجیح دهد. شخصیت مورد نظر آقاخانی در این وجه کامل میشود. کنش چمران او را به سمتی از بحث «اخلاق» سوق میدهد که از منظر مطالعات جدید فلسفه اخلاق میتوان بر آن همت گمارد. شخصیت در این نگاه فلسفی میکوشد از منافع آنی خود گذر کند و صلاح جمع را بر منفعت شخصی خود ترجیح دهد. این مسأله مهمترین کنشی است که میتواند از چمران قهرمان بسازد. بهواسطه این نگاه آقاخانی، چمران آرام آرام از پوسته نظامی خود خارج میشود و وجههای عاطفی به خود میگیرد. چمران در کابوسهایش بابت این انتخاب تاوان نیز پس میدهد و همین بعد او را به یک انسان قابل باور نزدیک میکند. صحنهای که کارگردان در این اثر تدارک دیده، سکویی است شبیه به یک سنگر. صحنهای در ظاهر بیچیز که تنها چند صندوق چوبی نظامی بر آن قرار گرفته؛ و این نخستین تصویری است که دختر جوان در برخورد با چمران آن را در ذهنش متصور میشود. اما با شناخت بیشتر شخصیت، تغییری در برخورد دو طرف با ماجرا رخ میدهد. چمران از این دنیای ذهنی فراتر میرود، از سکو پایین میآید و به سمت دختر سوق مییابد و از سوی دیگر دختر اجازه پیدا میکند تا روی سکو برود و بهنوعی درون ذهن چمران رخنه کند. این رفت و آمد که در میزانسنهای آقاخانی طراحی میشود، بخشی از بار معناسازی اثر را برعهده می گیرد و در نزدیک شدن چمران به شخصیتی قابل باور و دراماتیک یاری میرساند. بازی پیام دهکردی نیز در راستای این موضوع کمک شایانی به ماجرا کرده است. بازی که اگرچه در بسیاری لحظات کنترل شده است، اما در برخی صحنهها با انفجاری از درون به برون همراه است که میتواند ناشی از لحظههای خلوت و تنهایی شخصیت چمران با دنیای ذهنیاش باشد. دهکردی در عین حال که سعی کرده انسجام بازی خود را حفظ کند، از سوی دیگر خلجانهای درونی این شخصیت را نیز بروز میدهد تا در راستای خوانش اجرایی آقاخانی از شخصیت چمران جای گیرد. برخلاف شخصیت منفعلی که از چمران در دیگر برخوردهای نمایشی با این شخصیت مهم در تاریخ انقلاب شده بود، آقاخانی در این دایره محدود نمانده و میکوشد با کمک دیگر عوامل هنری او را به شخصیتی دراماتیک و قابل باور نزدیک کند. اتفاقی که در «تئاترهای پرتره» امری قابل تامل به نظر میرسد. ------------------------------------------------------------------------------ با تشکر از قلم رضا تمدن
ادامه مطلب
تاریخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 زمان : 23:54
عنوان : تکه های سنگین سرب
نویسنده : ایوب آقاخانی

--------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیحات نمایشنامه :
گذار از جنگ به عاطفه شخصیت و شخصیتپردازی در «تکههای سنگین سرب» کار ایوب آقاخانی گذار از جنگ به عاطفه نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آن چه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست اما آرام آرام به سوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. شخصیتپردازی و شخصیت دو مقوله تقریبا جدا از هم و از طرفی شبیه به یکدیگر هستند. پوشش و نوروتیک فرد در اثری نمایشی جزو خصلتهای شخصیتپردازانه او محسوب میشود، اما ساختن شخصیت در این راستا مهمتر از شخصیتپردازی است. شخصیتپردازی حاصل کنش بهشمار میآید. مانفرد فیستر مینویسد که «بنا به تعریف ای. هوبلر کنش گذر یا انتقال از یک موقعیت به موقعیتی دیگر است به نحوی که حسی از پیشرفت یا حرکت رو به جلو را القا کند. انتقالی که بسته به نوع موقعیت دخیل، بهشکلی آگاهانه از میان شماری از امکانات مختلف انتخاب میشود، نه آنکه صرفا بهگونهای علی تعیین و مقدر شده باشد.» این کنش در برخورد با شخصیتهایی که مخاطب از ایشان تجربه زیسته در ذهن دارد، بسیار کارآمدتر از شخصیتهایی است که تجربه زیسته مخاطب از آنها کم است. به گفته دیگر چون ابعاد دراماتیک آدمها در زندگی عادی چندان برجسته نیست، درامنویس میتواند از یک تجربه زیسته با برجسته کردن «کنش» یک شخصیت دراماتیک خلق کند. ایوب آقاخانی در تئاتر «تکههای سنگین سرب» سعی دارد چنین شخصیتی را از شهید دکتر مصطفی چمران به نمایش بگذارد. نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آنچه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست. شمایلی که هر مخاطبی از چمران در ذهن دارد. مردی با لباسی نظامی و متفکر. اما این «شخصیتپردازی» آرام آرام بهسوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. راوی ماجرای شهید چمران دختری است که پس از آشنایی با او اندک اندک شیفتهاش میشود و به او دل میبازد. بنابراین کارگردان پنجرهای عاطفی را در تبیین شخصیت پیش روی مخاطب قرار داده است. روایت بهصورت نقلی آغاز میشود. یعنی شخصیت دختر در قالب نامهای که در انتها مخاطب در مییابد خطاب به یکی از فرزندان شهید چمران نوشته میشود، بازی را سر میگیرد. طبیعی است که به دلیل نوع رابطه دختر جوان با چمران شکلی عاطفی به خود گرفته و کارگردان و نویسنده نمایشنامه از منظر این رابطه عاطفی نگاه رمانتیک خود را در قالب قضاوت دختر وارد زندگی شهید چمران میکند. پس «کنش» نویسنده و کارگردان اثر در برخورد با شخصیت شهید چمران برگزیدن انگارهای عاطفی است. از پس این روایت، داستان به شکل محاکاتی تغییر شکل مییابد و نمایشگری جای روایت نقلی را میگیرد. حال نوبت شهید چمران است که خود را بنمایاند. آقاخانی برای این شخصیت چند کنش اصلی درنظر میگیرد. یکی ترک خانواده و راهی کردن آنها به آمریکا، دیگری انتخاب دختر جوان به همسری و از همه مهمتر عدم رجوع به آمریکا پس از غرق شدن فرزندش در استخر که به کابوس دائمی او بدل میشود. کنش نهایی که ذکرش رفت، کلید اصلی نمایشنامه «تکههای سنگین سرب» بهشمار میآید. جایی که چمران تصمیم میگیرد صلاح تربیت و سرپرستی چندین کودک و نوجوان را بر خانوادهاش ترجیح دهد. شخصیت مورد نظر آقاخانی در این وجه کامل میشود. کنش چمران او را به سمتی از بحث «اخلاق» سوق میدهد که از منظر مطالعات جدید فلسفه اخلاق میتوان بر آن همت گمارد. شخصیت در این نگاه فلسفی میکوشد از منافع آنی خود گذر کند و صلاح جمع را بر منفعت شخصی خود ترجیح دهد. این مسأله مهمترین کنشی است که میتواند از چمران قهرمان بسازد. بهواسطه این نگاه آقاخانی، چمران آرام آرام از پوسته نظامی خود خارج میشود و وجههای عاطفی به خود میگیرد. چمران در کابوسهایش بابت این انتخاب تاوان نیز پس میدهد و همین بعد او را به یک انسان قابل باور نزدیک میکند. صحنهای که کارگردان در این اثر تدارک دیده، سکویی است شبیه به یک سنگر. صحنهای در ظاهر بیچیز که تنها چند صندوق چوبی نظامی بر آن قرار گرفته؛ و این نخستین تصویری است که دختر جوان در برخورد با چمران آن را در ذهنش متصور میشود. اما با شناخت بیشتر شخصیت، تغییری در برخورد دو طرف با ماجرا رخ میدهد. چمران از این دنیای ذهنی فراتر میرود، از سکو پایین میآید و به سمت دختر سوق مییابد و از سوی دیگر دختر اجازه پیدا میکند تا روی سکو برود و بهنوعی درون ذهن چمران رخنه کند. این رفت و آمد که در میزانسنهای آقاخانی طراحی میشود، بخشی از بار معناسازی اثر را برعهده می گیرد و در نزدیک شدن چمران به شخصیتی قابل باور و دراماتیک یاری میرساند. بازی پیام دهکردی نیز در راستای این موضوع کمک شایانی به ماجرا کرده است. بازی که اگرچه در بسیاری لحظات کنترل شده است، اما در برخی صحنهها با انفجاری از درون به برون همراه است که میتواند ناشی از لحظههای خلوت و تنهایی شخصیت چمران با دنیای ذهنیاش باشد. دهکردی در عین حال که سعی کرده انسجام بازی خود را حفظ کند، از سوی دیگر خلجانهای درونی این شخصیت را نیز بروز میدهد تا در راستای خوانش اجرایی آقاخانی از شخصیت چمران جای گیرد. برخلاف شخصیت منفعلی که از چمران در دیگر برخوردهای نمایشی با این شخصیت مهم در تاریخ انقلاب شده بود، آقاخانی در این دایره محدود نمانده و میکوشد با کمک دیگر عوامل هنری او را به شخصیتی دراماتیک و قابل باور نزدیک کند. اتفاقی که در «تئاترهای پرتره» امری قابل تامل به نظر میرسد. ------------------------------------------------------------------------------ با تشکر از قلم رضا تمدن
ادامه مطلب
تاریخ : دوشنبه 27 آذر 1396 زمان : 0:04
عنوان : تکه های سنگین سرب
نویسنده : ایوب آقاخانی

--------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیحات نمایشنامه :
گذار از جنگ به عاطفه شخصیت و شخصیتپردازی در «تکههای سنگین سرب» کار ایوب آقاخانی گذار از جنگ به عاطفه نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آن چه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست اما آرام آرام به سوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. شخصیتپردازی و شخصیت دو مقوله تقریبا جدا از هم و از طرفی شبیه به یکدیگر هستند. پوشش و نوروتیک فرد در اثری نمایشی جزو خصلتهای شخصیتپردازانه او محسوب میشود، اما ساختن شخصیت در این راستا مهمتر از شخصیتپردازی است. شخصیتپردازی حاصل کنش بهشمار میآید. مانفرد فیستر مینویسد که «بنا به تعریف ای. هوبلر کنش گذر یا انتقال از یک موقعیت به موقعیتی دیگر است به نحوی که حسی از پیشرفت یا حرکت رو به جلو را القا کند. انتقالی که بسته به نوع موقعیت دخیل، بهشکلی آگاهانه از میان شماری از امکانات مختلف انتخاب میشود، نه آنکه صرفا بهگونهای علی تعیین و مقدر شده باشد.» این کنش در برخورد با شخصیتهایی که مخاطب از ایشان تجربه زیسته در ذهن دارد، بسیار کارآمدتر از شخصیتهایی است که تجربه زیسته مخاطب از آنها کم است. به گفته دیگر چون ابعاد دراماتیک آدمها در زندگی عادی چندان برجسته نیست، درامنویس میتواند از یک تجربه زیسته با برجسته کردن «کنش» یک شخصیت دراماتیک خلق کند. ایوب آقاخانی در تئاتر «تکههای سنگین سرب» سعی دارد چنین شخصیتی را از شهید دکتر مصطفی چمران به نمایش بگذارد. نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آنچه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست. شمایلی که هر مخاطبی از چمران در ذهن دارد. مردی با لباسی نظامی و متفکر. اما این «شخصیتپردازی» آرام آرام بهسوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. راوی ماجرای شهید چمران دختری است که پس از آشنایی با او اندک اندک شیفتهاش میشود و به او دل میبازد. بنابراین کارگردان پنجرهای عاطفی را در تبیین شخصیت پیش روی مخاطب قرار داده است. روایت بهصورت نقلی آغاز میشود. یعنی شخصیت دختر در قالب نامهای که در انتها مخاطب در مییابد خطاب به یکی از فرزندان شهید چمران نوشته میشود، بازی را سر میگیرد. طبیعی است که به دلیل نوع رابطه دختر جوان با چمران شکلی عاطفی به خود گرفته و کارگردان و نویسنده نمایشنامه از منظر این رابطه عاطفی نگاه رمانتیک خود را در قالب قضاوت دختر وارد زندگی شهید چمران میکند. پس «کنش» نویسنده و کارگردان اثر در برخورد با شخصیت شهید چمران برگزیدن انگارهای عاطفی است. از پس این روایت، داستان به شکل محاکاتی تغییر شکل مییابد و نمایشگری جای روایت نقلی را میگیرد. حال نوبت شهید چمران است که خود را بنمایاند. آقاخانی برای این شخصیت چند کنش اصلی درنظر میگیرد. یکی ترک خانواده و راهی کردن آنها به آمریکا، دیگری انتخاب دختر جوان به همسری و از همه مهمتر عدم رجوع به آمریکا پس از غرق شدن فرزندش در استخر که به کابوس دائمی او بدل میشود. کنش نهایی که ذکرش رفت، کلید اصلی نمایشنامه «تکههای سنگین سرب» بهشمار میآید. جایی که چمران تصمیم میگیرد صلاح تربیت و سرپرستی چندین کودک و نوجوان را بر خانوادهاش ترجیح دهد. شخصیت مورد نظر آقاخانی در این وجه کامل میشود. کنش چمران او را به سمتی از بحث «اخلاق» سوق میدهد که از منظر مطالعات جدید فلسفه اخلاق میتوان بر آن همت گمارد. شخصیت در این نگاه فلسفی میکوشد از منافع آنی خود گذر کند و صلاح جمع را بر منفعت شخصی خود ترجیح دهد. این مسأله مهمترین کنشی است که میتواند از چمران قهرمان بسازد. بهواسطه این نگاه آقاخانی، چمران آرام آرام از پوسته نظامی خود خارج میشود و وجههای عاطفی به خود میگیرد. چمران در کابوسهایش بابت این انتخاب تاوان نیز پس میدهد و همین بعد او را به یک انسان قابل باور نزدیک میکند. صحنهای که کارگردان در این اثر تدارک دیده، سکویی است شبیه به یک سنگر. صحنهای در ظاهر بیچیز که تنها چند صندوق چوبی نظامی بر آن قرار گرفته؛ و این نخستین تصویری است که دختر جوان در برخورد با چمران آن را در ذهنش متصور میشود. اما با شناخت بیشتر شخصیت، تغییری در برخورد دو طرف با ماجرا رخ میدهد. چمران از این دنیای ذهنی فراتر میرود، از سکو پایین میآید و به سمت دختر سوق مییابد و از سوی دیگر دختر اجازه پیدا میکند تا روی سکو برود و بهنوعی درون ذهن چمران رخنه کند. این رفت و آمد که در میزانسنهای آقاخانی طراحی میشود، بخشی از بار معناسازی اثر را برعهده می گیرد و در نزدیک شدن چمران به شخصیتی قابل باور و دراماتیک یاری میرساند. بازی پیام دهکردی نیز در راستای این موضوع کمک شایانی به ماجرا کرده است. بازی که اگرچه در بسیاری لحظات کنترل شده است، اما در برخی صحنهها با انفجاری از درون به برون همراه است که میتواند ناشی از لحظههای خلوت و تنهایی شخصیت چمران با دنیای ذهنیاش باشد. دهکردی در عین حال که سعی کرده انسجام بازی خود را حفظ کند، از سوی دیگر خلجانهای درونی این شخصیت را نیز بروز میدهد تا در راستای خوانش اجرایی آقاخانی از شخصیت چمران جای گیرد. برخلاف شخصیت منفعلی که از چمران در دیگر برخوردهای نمایشی با این شخصیت مهم در تاریخ انقلاب شده بود، آقاخانی در این دایره محدود نمانده و میکوشد با کمک دیگر عوامل هنری او را به شخصیتی دراماتیک و قابل باور نزدیک کند. اتفاقی که در «تئاترهای پرتره» امری قابل تامل به نظر میرسد. ------------------------------------------------------------------------------ با تشکر از قلم رضا تمدن
ادامه مطلب
تاریخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 زمان : 15:39
عنوان : تکه های سنگین سرب
نویسنده : ایوب آقاخانی

--------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیحات نمایشنامه :
گذار از جنگ به عاطفه شخصیت و شخصیتپردازی در «تکههای سنگین سرب» کار ایوب آقاخانی گذار از جنگ به عاطفه نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آن چه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست اما آرام آرام به سوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. شخصیتپردازی و شخصیت دو مقوله تقریبا جدا از هم و از طرفی شبیه به یکدیگر هستند. پوشش و نوروتیک فرد در اثری نمایشی جزو خصلتهای شخصیتپردازانه او محسوب میشود، اما ساختن شخصیت در این راستا مهمتر از شخصیتپردازی است. شخصیتپردازی حاصل کنش بهشمار میآید. مانفرد فیستر مینویسد که «بنا به تعریف ای. هوبلر کنش گذر یا انتقال از یک موقعیت به موقعیتی دیگر است به نحوی که حسی از پیشرفت یا حرکت رو به جلو را القا کند. انتقالی که بسته به نوع موقعیت دخیل، بهشکلی آگاهانه از میان شماری از امکانات مختلف انتخاب میشود، نه آنکه صرفا بهگونهای علی تعیین و مقدر شده باشد.» این کنش در برخورد با شخصیتهایی که مخاطب از ایشان تجربه زیسته در ذهن دارد، بسیار کارآمدتر از شخصیتهایی است که تجربه زیسته مخاطب از آنها کم است. به گفته دیگر چون ابعاد دراماتیک آدمها در زندگی عادی چندان برجسته نیست، درامنویس میتواند از یک تجربه زیسته با برجسته کردن «کنش» یک شخصیت دراماتیک خلق کند. ایوب آقاخانی در تئاتر «تکههای سنگین سرب» سعی دارد چنین شخصیتی را از شهید دکتر مصطفی چمران به نمایش بگذارد. نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آنچه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست. شمایلی که هر مخاطبی از چمران در ذهن دارد. مردی با لباسی نظامی و متفکر. اما این «شخصیتپردازی» آرام آرام بهسوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. راوی ماجرای شهید چمران دختری است که پس از آشنایی با او اندک اندک شیفتهاش میشود و به او دل میبازد. بنابراین کارگردان پنجرهای عاطفی را در تبیین شخصیت پیش روی مخاطب قرار داده است. روایت بهصورت نقلی آغاز میشود. یعنی شخصیت دختر در قالب نامهای که در انتها مخاطب در مییابد خطاب به یکی از فرزندان شهید چمران نوشته میشود، بازی را سر میگیرد. طبیعی است که به دلیل نوع رابطه دختر جوان با چمران شکلی عاطفی به خود گرفته و کارگردان و نویسنده نمایشنامه از منظر این رابطه عاطفی نگاه رمانتیک خود را در قالب قضاوت دختر وارد زندگی شهید چمران میکند. پس «کنش» نویسنده و کارگردان اثر در برخورد با شخصیت شهید چمران برگزیدن انگارهای عاطفی است. از پس این روایت، داستان به شکل محاکاتی تغییر شکل مییابد و نمایشگری جای روایت نقلی را میگیرد. حال نوبت شهید چمران است که خود را بنمایاند. آقاخانی برای این شخصیت چند کنش اصلی درنظر میگیرد. یکی ترک خانواده و راهی کردن آنها به آمریکا، دیگری انتخاب دختر جوان به همسری و از همه مهمتر عدم رجوع به آمریکا پس از غرق شدن فرزندش در استخر که به کابوس دائمی او بدل میشود. کنش نهایی که ذکرش رفت، کلید اصلی نمایشنامه «تکههای سنگین سرب» بهشمار میآید. جایی که چمران تصمیم میگیرد صلاح تربیت و سرپرستی چندین کودک و نوجوان را بر خانوادهاش ترجیح دهد. شخصیت مورد نظر آقاخانی در این وجه کامل میشود. کنش چمران او را به سمتی از بحث «اخلاق» سوق میدهد که از منظر مطالعات جدید فلسفه اخلاق میتوان بر آن همت گمارد. شخصیت در این نگاه فلسفی میکوشد از منافع آنی خود گذر کند و صلاح جمع را بر منفعت شخصی خود ترجیح دهد. این مسأله مهمترین کنشی است که میتواند از چمران قهرمان بسازد. بهواسطه این نگاه آقاخانی، چمران آرام آرام از پوسته نظامی خود خارج میشود و وجههای عاطفی به خود میگیرد. چمران در کابوسهایش بابت این انتخاب تاوان نیز پس میدهد و همین بعد او را به یک انسان قابل باور نزدیک میکند. صحنهای که کارگردان در این اثر تدارک دیده، سکویی است شبیه به یک سنگر. صحنهای در ظاهر بیچیز که تنها چند صندوق چوبی نظامی بر آن قرار گرفته؛ و این نخستین تصویری است که دختر جوان در برخورد با چمران آن را در ذهنش متصور میشود. اما با شناخت بیشتر شخصیت، تغییری در برخورد دو طرف با ماجرا رخ میدهد. چمران از این دنیای ذهنی فراتر میرود، از سکو پایین میآید و به سمت دختر سوق مییابد و از سوی دیگر دختر اجازه پیدا میکند تا روی سکو برود و بهنوعی درون ذهن چمران رخنه کند. این رفت و آمد که در میزانسنهای آقاخانی طراحی میشود، بخشی از بار معناسازی اثر را برعهده می گیرد و در نزدیک شدن چمران به شخصیتی قابل باور و دراماتیک یاری میرساند. بازی پیام دهکردی نیز در راستای این موضوع کمک شایانی به ماجرا کرده است. بازی که اگرچه در بسیاری لحظات کنترل شده است، اما در برخی صحنهها با انفجاری از درون به برون همراه است که میتواند ناشی از لحظههای خلوت و تنهایی شخصیت چمران با دنیای ذهنیاش باشد. دهکردی در عین حال که سعی کرده انسجام بازی خود را حفظ کند، از سوی دیگر خلجانهای درونی این شخصیت را نیز بروز میدهد تا در راستای خوانش اجرایی آقاخانی از شخصیت چمران جای گیرد. برخلاف شخصیت منفعلی که از چمران در دیگر برخوردهای نمایشی با این شخصیت مهم در تاریخ انقلاب شده بود، آقاخانی در این دایره محدود نمانده و میکوشد با کمک دیگر عوامل هنری او را به شخصیتی دراماتیک و قابل باور نزدیک کند. اتفاقی که در «تئاترهای پرتره» امری قابل تامل به نظر میرسد. ------------------------------------------------------------------------------ با تشکر از قلم رضا تمدن
ادامه مطلب
درباره :
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس حروف الفبا ,
ر ,
حمیدرضا صفار ,
بازدید : 235
امتیاز : |
02 |
نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |
|
تاریخ : پنجشنبه 25 آبان 1396 زمان : 16:20
عنوان : تکه های سنگین سرب
نویسنده : ایوب آقاخانی

--------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیحات نمایشنامه :
گذار از جنگ به عاطفه شخصیت و شخصیتپردازی در «تکههای سنگین سرب» کار ایوب آقاخانی گذار از جنگ به عاطفه نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آن چه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست اما آرام آرام به سوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. شخصیتپردازی و شخصیت دو مقوله تقریبا جدا از هم و از طرفی شبیه به یکدیگر هستند. پوشش و نوروتیک فرد در اثری نمایشی جزو خصلتهای شخصیتپردازانه او محسوب میشود، اما ساختن شخصیت در این راستا مهمتر از شخصیتپردازی است. شخصیتپردازی حاصل کنش بهشمار میآید. مانفرد فیستر مینویسد که «بنا به تعریف ای. هوبلر کنش گذر یا انتقال از یک موقعیت به موقعیتی دیگر است به نحوی که حسی از پیشرفت یا حرکت رو به جلو را القا کند. انتقالی که بسته به نوع موقعیت دخیل، بهشکلی آگاهانه از میان شماری از امکانات مختلف انتخاب میشود، نه آنکه صرفا بهگونهای علی تعیین و مقدر شده باشد.» این کنش در برخورد با شخصیتهایی که مخاطب از ایشان تجربه زیسته در ذهن دارد، بسیار کارآمدتر از شخصیتهایی است که تجربه زیسته مخاطب از آنها کم است. به گفته دیگر چون ابعاد دراماتیک آدمها در زندگی عادی چندان برجسته نیست، درامنویس میتواند از یک تجربه زیسته با برجسته کردن «کنش» یک شخصیت دراماتیک خلق کند. ایوب آقاخانی در تئاتر «تکههای سنگین سرب» سعی دارد چنین شخصیتی را از شهید دکتر مصطفی چمران به نمایش بگذارد. نگاه آقاخانی به چمران از یک گذار آغاز میشود. آنچه در ابتدا پیش روی تماشاگر قرار گرفته است، ابعاد شخصیتپردازانه وجود اوست. شمایلی که هر مخاطبی از چمران در ذهن دارد. مردی با لباسی نظامی و متفکر. اما این «شخصیتپردازی» آرام آرام بهسوی «شخصیت» حرکت میکند و همین نکته به نقطه قوت اثر آقاخانی تبدیل میشود. راوی ماجرای شهید چمران دختری است که پس از آشنایی با او اندک اندک شیفتهاش میشود و به او دل میبازد. بنابراین کارگردان پنجرهای عاطفی را در تبیین شخصیت پیش روی مخاطب قرار داده است. روایت بهصورت نقلی آغاز میشود. یعنی شخصیت دختر در قالب نامهای که در انتها مخاطب در مییابد خطاب به یکی از فرزندان شهید چمران نوشته میشود، بازی را سر میگیرد. طبیعی است که به دلیل نوع رابطه دختر جوان با چمران شکلی عاطفی به خود گرفته و کارگردان و نویسنده نمایشنامه از منظر این رابطه عاطفی نگاه رمانتیک خود را در قالب قضاوت دختر وارد زندگی شهید چمران میکند. پس «کنش» نویسنده و کارگردان اثر در برخورد با شخصیت شهید چمران برگزیدن انگارهای عاطفی است. از پس این روایت، داستان به شکل محاکاتی تغییر شکل مییابد و نمایشگری جای روایت نقلی را میگیرد. حال نوبت شهید چمران است که خود را بنمایاند. آقاخانی برای این شخصیت چند کنش اصلی درنظر میگیرد. یکی ترک خانواده و راهی کردن آنها به آمریکا، دیگری انتخاب دختر جوان به همسری و از همه مهمتر عدم رجوع به آمریکا پس از غرق شدن فرزندش در استخر که به کابوس دائمی او بدل میشود. کنش نهایی که ذکرش رفت، کلید اصلی نمایشنامه «تکههای سنگین سرب» بهشمار میآید. جایی که چمران تصمیم میگیرد صلاح تربیت و سرپرستی چندین کودک و نوجوان را بر خانوادهاش ترجیح دهد. شخصیت مورد نظر آقاخانی در این وجه کامل میشود. کنش چمران او را به سمتی از بحث «اخلاق» سوق میدهد که از منظر مطالعات جدید فلسفه اخلاق میتوان بر آن همت گمارد. شخصیت در این نگاه فلسفی میکوشد از منافع آنی خود گذر کند و صلاح جمع را بر منفعت شخصی خود ترجیح دهد. این مسأله مهمترین کنشی است که میتواند از چمران قهرمان بسازد. بهواسطه این نگاه آقاخانی، چمران آرام آرام از پوسته نظامی خود خارج میشود و وجههای عاطفی به خود میگیرد. چمران در کابوسهایش بابت این انتخاب تاوان نیز پس میدهد و همین بعد او را به یک انسان قابل باور نزدیک میکند. صحنهای که کارگردان در این اثر تدارک دیده، سکویی است شبیه به یک سنگر. صحنهای در ظاهر بیچیز که تنها چند صندوق چوبی نظامی بر آن قرار گرفته؛ و این نخستین تصویری است که دختر جوان در برخورد با چمران آن را در ذهنش متصور میشود. اما با شناخت بیشتر شخصیت، تغییری در برخورد دو طرف با ماجرا رخ میدهد. چمران از این دنیای ذهنی فراتر میرود، از سکو پایین میآید و به سمت دختر سوق مییابد و از سوی دیگر دختر اجازه پیدا میکند تا روی سکو برود و بهنوعی درون ذهن چمران رخنه کند. این رفت و آمد که در میزانسنهای آقاخانی طراحی میشود، بخشی از بار معناسازی اثر را برعهده می گیرد و در نزدیک شدن چمران به شخصیتی قابل باور و دراماتیک یاری میرساند. بازی پیام دهکردی نیز در راستای این موضوع کمک شایانی به ماجرا کرده است. بازی که اگرچه در بسیاری لحظات کنترل شده است، اما در برخی صحنهها با انفجاری از درون به برون همراه است که میتواند ناشی از لحظههای خلوت و تنهایی شخصیت چمران با دنیای ذهنیاش باشد. دهکردی در عین حال که سعی کرده انسجام بازی خود را حفظ کند، از سوی دیگر خلجانهای درونی این شخصیت را نیز بروز میدهد تا در راستای خوانش اجرایی آقاخانی از شخصیت چمران جای گیرد. برخلاف شخصیت منفعلی که از چمران در دیگر برخوردهای نمایشی با این شخصیت مهم در تاریخ انقلاب شده بود، آقاخانی در این دایره محدود نمانده و میکوشد با کمک دیگر عوامل هنری او را به شخصیتی دراماتیک و قابل باور نزدیک کند. اتفاقی که در «تئاترهای پرتره» امری قابل تامل به نظر میرسد. ------------------------------------------------------------------------------ با تشکر از قلم رضا تمدن
ادامه مطلب
تاریخ : یکشنبه 01 اسفند 1395 زمان : 22:39
عنوان : الو؛ سلام
نویسنده : مهرداد رایانی مخصوص
ادامه مطلب
درباره :
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس موضوع نمایشنامه ,
رضوی ,
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس حروف الفبا ,
الف ,
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس ملیت نمایشنامه نویس ,
ایرانی ,
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس اسم نمایشنامه نویس ,
مهرداد رایانی مخصوص ,
بازدید : 783
امتیاز : |
-12 |
نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : -1 |
|
برچسب ها :
مهرداد رایانی مخصوص ,
الو؛سلام ,
امیر شهبازنژند ,
تئاتر رضویی ,
تاریخ : جمعه 10 دی 1395 زمان : 7:44
عنوان: کبوتری ناگهان
نویسنده :محمد چرم شیر

ادامه مطلب
درباره :
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس موضوع نمایشنامه ,
آیینی و سنتی ,
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس حروف الفبا ,
ک ,
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس ملیت نمایشنامه نویس ,
ایرانی ,
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس اسم نمایشنامه نویس ,
محمد چرمشیر ,
بازدید : 2604
امتیاز : |
-12 |
نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : -1 |
|
برچسب ها :
کبوتری ناگهان ,
محمد چرم شیر ,
تاریخ : پنجشنبه 09 دی 1395 زمان : 22:33
عنوان : بی بی کوچیکه
نویسنده : سیمین امیریان
ادامه مطلب
درباره :
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس موضوع نمایشنامه ,
کودک و نوجوان ,
دانش آموزی ,
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس حروف الفبا ,
ب ,
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس ملیت نمایشنامه نویس ,
ایرانی ,
سیمین امیریان ,
بازدید : 1486
امتیاز : |
-12 |
نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : -1 |
|
برچسب ها :
بی بی کوچیکه ,
سیمین امیریان ,
تاریخ : چهارشنبه 05 آبان 1395 زمان : 15:57
عنوان : ژاندارک در آتش
نویسنده: محمد رحمانیان

ادامه مطلب
درباره :
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس موضوع نمایشنامه ,
کوتاه ,
مونولوگ ,
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس حروف الفبا ,
ژ ,
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس ملیت نمایشنامه نویس ,
ایرانی ,
طبقه بندی نمایشنامه ها براساس اسم نمایشنامه نویس ,
محمد رحمانیان ,
بازدید : 1826
امتیاز : |
-13 |
نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : -1 |
|
برچسب ها :
نمایشنامه ژاندارک در آتش ,
محمد رحمانیان ,
ژاندارک ,
مونولوگ ,
تک بازی ,
امیر شهبازنژند ,
تاریخ : دوشنبه 03 آبان 1395 زمان : 12:29
عنوان : همین امشب
نویسنده : محمد چرمشیر
تاریکی. صدای دستزدن و سوتزدن و فریادهای سرخوشانه آدمهای یک مهمانی. نور میآید. مرد ایستاده است کنار دستگاه پخش صدا. زن نشسته است دورتر. مرد دستگاه را خاموش میکند. مرد: این من بودم. زن او را خیره مینگرد.
ادامه مطلب
تاریخ : پنجشنبه 04 شهریور 1395 زمان : 13:47
عنوان: حسن و ديو راه باريك پشت كوه
نویسنده: افشین هاشمی

ادامه مطلب
تاریخ : سه شنبه 02 شهریور 1395 زمان : 15:41
عنوان : رازها و دروغ ها
نویسنده : نغمه ثمینی

یاداشتی بر نمایشنامه :
جام جم آنلاين: نمایش رازها و دروغها از شبی که مسیح را به خانه «تیافا» کاهن یهودی بردند و پترس تا خروس خوان 3بار استادش را انکار می کند ، آغاز می شود.
آن هم در خانه آهنگری که 3میخ صلیب عیسی را از خود مسیح گرفته است ... نغمه ثمینی در نوشتن این نمایشنامه با بهره گیری از زبانی که در ورطه گزاف و پراکنده گویی در آثار تاریخی اتفاق می افتد ، پرهیز کرده و به زبانی دوست داشتنی به صحنه می رسد و نگرانی آغاز مخاطب را، که با متنی سخت بیهوده روبه رو است را پاک می کند. همچنین نویسنده در پرداخت اثر نیز موفق بوده و با توالی درست صحنه ها مخاطب را با اثر درگیر کرده و تا انتهای نمایشنامه به همراه می برد؛ اما آنچه مورد چالش است ، محتوای اثر می باشد. دغدغه اصلی نویسنده مساله ای انسانی دینی است . او با طرح قصه دختر کولی جوان که مدعی است الهاماتی از آسمان به وی شده است ، سعی بر آن دارد که اختلاف میان پیامبران و کسانی که بعد از آنان صاحبان دین می شوند را نشان دهد. همان گونه که با ظهور مسیح ، کاهنان یهود حاضر به نپذیرفتن آن نشدند ، الهامات دختر کولی از طرف کلیسای جامع پذیرفته نمی شود و همانگونه که پترس مسیح را انکار کرد در اینجا نیز راهب جوان ، دختر کولی را انکار می کند. نغمه ثمینی بر آن است تا نگاهی منتقدانه به جزم اندیشی پیروان رسمی پیامبران داشته باشد که حاضر به پذیرفتن ارتباط دیگران با آسمان نیستند؛ اما وی از این نگاه غافل است که اگر آن دایره جزم اندیشی برداشته شود ، بازار مکاره ای به وجود خواهد آمد که هر کس مدعی خواهد شد که با آسمان در ارتباط است و می تواند دست به عوام فریبی زده و چه با بشر به بلایی دامنگیرتر از آن جزم اندیشی ها گرفتار شود. البته منظور دفاع از جزم اندیشی نیست ؛ اما نداشتن قانون هم نمی تواند راهگشا باشد. نکته بعدی که به ذهن مخاطب می رسد، این است که نویسنده جایگاه اندیشه ای مشخصی ندارد. یا به جریان دختر کولی و مسیح نگاه درون دینی دارد یا بیرون دینی . در قسمت هایی از نمایش سوال هایی مطرح می شود که طرح این سوالها از نگاه درون دینی خطا و گناه محسوب می شود و حال این که جوابی درون دینی به این سوالها داده می شود که این نداشتن سنخیت محتوای اثر را دچار چالش می کند. به عنوان مثال پرسشها و مسائلی که سرباز رومی مطرح می کند (که وقتی عیسی ناصری به دنبال نجاری بود، من در کوه به دنبال خدا می گشتم ...) اما در مقابل «یونا» از نگاه نویسنده جوابی کاملا درون دینی به این مساله می دهد و این برای نویسنده ای که در زمانی زندگی می کند که اندیشه های دینی و انسانی گسترش یافته است ، نشانه ای از ضعف یا کم توجهی نسبت به این مقولات است . در این اثر پانته آ بهرام ، احمد ساعتچیان و پیام دهکردی در نقش های خود با قوت حضور پیدا کرده اند و با آن که در نمایش 2اتفاق در 2زمان و دو گونه متفاوت بازی را می طلبید از پس آن برآمدند و بازی قابل پذیرشی را ارائه دادند. کیومرث مرادی ، کارگردان اثر، تنها با بهره گیری از دکور ، بازیگران را به این سو و آن سو هدایت می کند و تنها در چند لحظه مانند صحنه ای که دخترک به صلیبی کج مطلوب است و انگشتی رو به زمین و انگشتی رو به آسمان دارد ، خلاقیتی بصری را در صحنه نشان می دهد و در مابقی لحظات تنها به هدایت بازیگران دل سپرده است . به نظر می آید که کارگردان می توانست با توجه به باورپذیری مخاطب ، از بیرون رفتن متعدد بازیگران برای تعویض لباس به پشت صحنه پرهیز کرده و به ریتم نمایش کمک کنند. در مجموع تنها متن و بازیها در ذهن مخاطب جای گرفته و کارگردان چندان پررنگ به چشم نمی آید. پیام فروتن ، طراحی صحنه پراغراق ؛ اما کم فایده را برای نمایش انجام داده است .
ادامه مطلب
تاریخ : سه شنبه 17 اردیبهشت 1392 زمان : 17:46
عنوان : دیونه کیه
نویسنده : محمدرضا خردمند
ادامه مطلب
|