عنوان مهمان ناخوانده نویسنده ابراهیم بشیری صحنه آپارتمانی است که چند اتاق دارد و یک سمت آن مستراح است و سمت دیگرش آشپزخانه مرد خانواده سریخچال رفته و در حال...
دانلود نمایشنامه مهمان ناخوانده(ابراهیم بشیری)

عنوان: مهمان ناخوانده


نویسنده: ابراهیم بشیری

 

 

(صحنه آپارتمانی است که چند اتاق دارد و یک سمت آن مستراح است و سمت دیگرش آشپزخانه ، مرد خانواده سریخچال رفته و در حال خوردن می باشد که صدایی شبیه به جیک جیک ضعیفی به گوش می رسد . با شنیدن صدا گوشش را تیز می کند و به دنبال صدا می رود تا می رسد به در مستراح )
 
مرد
(بافریاد) چندبار بگم ؟ چرا به خرج کسی نمیره ؟ دوست دارین همیشه دست زور رو سرتون باشه ؟
زن
(خواب آلوده وارد صحنه می شود ) چته ؟ چی شده نصفه شبی ؟ فکر نکردی اینجا شاید آدم خوابیده باشه ؟
مرد
لابد دلیلی دارم ، مریض که نیستم همین جوری (صدایش را بالا می برد ) هوار بکشم.
پسر
(خواب آلوده و معترض وارد می شود ) ای بابا ........ پدر من ، سرور من ، بزرگوار آخه چرا به حقوق دیگران احترام نمی زاری ؟
- مگه نمی دونی من تا صبح کار می کنم .
 
چه کاری ؟
پسر
یعنی شما نمی دونی ؟ ناسلامتی دست به قلمم ها . خوب نوشتنو میگم دیگه .
مرد
از چشمای پف کردت معلومه ، برو خودتو فیلم کن بچه من خودم ختم هر چی قلمم .
پسر
اون چیزی که شما باهاش سروکاردارین قلمه هستش نه قلم .
 
(هراسان وارد می شود) قلمه ... ؟ قلمه چیه ؟ حالا از کجا لباس بیارم ؟ من شرایط خودمو دارم . باید با من هماهنگ کنید .
زن
چته ؟ ؟ چرا قاتی کردی باز ؟
دختر
مگه نیومدن خواستگاری ؟ براشون قلمه گاو بار گذاشتین تا بختمون وا بشه .
مرد
جداً حال دخترمون اصلاً خوب نیست . خانم اینو ببر دکتر تا کار دستمون نداده .
زن
قلمه چیه . خواستگاری کدومه . حالت خوش نیست ها .
دختر
پس میشه بفرمائید دلیل این اغتشاشات و سروصداها چیه ؟
زن
چه میدونم . از بابات بپرس .
دختر
چه خبر شده خان بابا ؟
مرد
گوش کنید .... می شنوید ؟ ( اشاره به در مستراح می کند و همه به آنجا نزدیک می شوند ) می شنوید ؟
 
(صدای خرد شدن نان خشک به گوش می رسد )
پسر
خوب که چی ؟ طبیعیه .
مرد
چی طبیعیه ؟ مگه جواب سنوگرافی رو گرفتی ؟ این موش دو روزه توی این بی صاحب شد س . دو روزه بهت میگم یه جارو خاک انداز بردار این موشو پرتش کن بیرون . مگه به خرجت میره؟
پسر
خوب چرا درک نمی کنید ؟ من که وظیفم این کارا نیست .
مرد
وظیفت چیه ؟ خوردن و خوابیدن ؟ این جلف بازیا رو بزار کنار به فکر یه لقمه نون باش .
پسر
مامان .... دیدی بابا چی میگه ؟ به پسر اهل فرهنگت توهین شد .
زن
خوب راست میگه بابات . فقط هیکل گنده کردی . چرا حرف گوش نمی کنی ؟ از بس هول هولکی رفتیم و اومدیم اصلاً نفهمدیم کی به کیه .
پسر
مستراحه دیگه . نیازی به تحقیق و فهمیدن کی به کیه نداره . میری کارتو می کنی و خلاص .
دختر
منم موافقم . تو چرا اینقد بی مسئولیتی ؟ چرا به فکر آسایش خواهر مادرت نیستی ؟
پسر
میگی چیکار کنم ؟
دختر
تا لنگ ظهر می خوابی . اصلاً به فکر خانواده نیستی . اصلاً درک نمیکنی در حضور یه جفت چشم هیز از کاسه بیرون زده ،  اون تو رفتن چقدر میتونه زجر آور باشه .
پسر
ای بابا . چرا همه تقصیرارو میندازین گردن من ؟ این خونه مرد داره . سرور داره . (اشاره به پدرش ) تا این مرد با این هیبتش رئیس این قلمروه من چیکاره ام ؟
مرد
(خودش را جمع و جور می کند و با خوشحالی ) با من بودی پسرم ؟
پسر
بله که با شما بودم . شما که سمت ریاست کل اداره جات سلاخ خونه ها و حرفه های مرتبط رو در اختیار داری چطور ممکنه لنگ یه موش نیم وجبی بشی ؟ لابد اون گاوا یه حسابی ازت بردن که رئیس شدی .
زن
آره . اینم حرفیه . ناسلامتی تو دست به ساتوری . من به امید سبیلات اومدم خونت لوتی . پشتم رو خالی نکن .
دختر
آره . منم موافقم شما چرا کار به این کوچیکی رو سپردی دست این سیب زمینی ؟ شما که خودت دستت به کاره . کلی ابهت داری . کلی گاو و گوسفند زیر دستته چطور اجازه میدی دوروزتمام یه موش که اصلاً معلوم نیست نره یا ماده بیاد توی خونه و مستراح ما جا خوش کنه ؟
مرد
حالا که فکرشو میکنم می بینم حرفاتون درسته . بالاخره باید یه فرقی بین من و این جوجه فکلی باشه . (فریادی شبیه به غرش )
- جارو خاک انداز بیارین .
 (همه از ترس توی شکم هم می لولند و به سرعت جاروخاک انداز برایش می آورند )
مرد
آهان . حالا این شد یه چیزی . ( تا دم در مستراح می رود و گوش به در می چسباند) هیس .... گوش کنید . ساکت شده . صداش نمیاد .
زن
یعنی چی ساکت شده ؟ مگه دلش درد می کرده که حالا ساکت شده ؟
مرد
نه . منظورم اینه که وقتی که ساکته چه کاریه خودمونه بندازیم زحمت ؟ از طرفی حالا نصفه شبه . گناه داره . ما با این همه خشونت ، شبا کشتار نداریم . صبحا می کشیم تا لااقل حیوونا سرحال باشن .
دختر
بالاخره باید اینو بکشیم ، یانه ... ؟ تا ابد که نمیشه اون تو جا خوش کنه .
مرد
خوب آره . ولی الان ساعت 2 صبحه . وقت مناسبی نیست .
پسر
بد فکری نیست . چه کاریه نصفه شبی ؟ از قیافه جمع هم به نظر میرسه که همه حالشون خوب باشه و فعلا نیازی به دست به آب ندارن . نتیجه می گیریم که نباید اون بدبخت رو زابه راه کنیم . بریم بخوابیم بهتره .
مرد
بهتون قول میدم همین شجاع دل که خودم باشم توسه سوت دمبشو بگیرم و پرتش کنم بیرون .
زن
خوب اینکارو بکن . چرا دست دست می کنی ؟
مرد
عجله نکن خانم . توی یه وقت دیگه . نگران نباش . چرا این همه عجله می کنی ؟
دختر
ببینیم و تعریف کنیم . اما اینو بگم ها اوضاع اینطور نمیمونه . دیر بجنبین میره توله هاشم میاره ها . نگی نگفت .
پسر
شما نگران زن و بچه این نباش . این پدر شجاعی که من دیدم اجازه نمیده کارش به اونجا بکشه .
مرد
خیلی خوب . بجای بحث بهتره بریم بخوابیم ، فردا براش یه فکری می کنم . بسپرینش به من .
(همه برای خواب از صحنه خارج می شوند ، نور می رود ، پسر گیج و خواب آلود وارد می شود و می رود سر یخچال ، صدای گرفته و زخمتی به گوش می رسد )
صدا
دست نزن
پسر
(وحشت زده اطراف را نگاه می کند ) کی اونجاست ؟ گفتم کی اونجاست ؟ کی هستی ؟
صدا
دستتو قلم می کنم اگه دست به اون کیک بزنی .
پسر
(متعجب) به جون مادرم اومدم آب بخورم . کیک کدومه ؟
صدا
همونی که بهش چپ چپ نگاه می کردی . اون سهم منه . گفته باشم .
پسر
شما ....... !!!؟؟؟ ( متوجه صدا از داخل مستراح می شود ) نه ... امکان نداره ... ( فریاد می کشد ) کمک ... کمک ...
زن
(سراسیمه ) ای وای چی شده ؟ دزدیدنت ؟ کجا رفتن ؟ چند نفر بودن ؟
پسر
نه بابا دزد کدومه ...
مرد
پس چی شده ؟ من رفتم چوب بیارم چرا نگرفتیشون ؟
پسر
چند بار بگم دزدی در کار نیست (اشاره به مستراح ) مشکل از اونجاست .
دختر
میدونستم بالاخره تو هم دست به دامن اونجا میشی
مرد
بزارین ببینم چی چی میگه . بگو ... بگو چه بلایی سرت آوردن ؟
پسر
بلا ... ؟؟!! نه .. قضیه چیز دیگه ایه . گوش بدین . ( همه گوش تیز می کنند )
دختر
خوب که چی ؟ همه چیز آرومه .
زن
هیس .... گوش کنید . آره .... آره می شنوم .
پسر
تو هم شنیدی . آره مامانی ؟
زن
آره ... از صدای خر و پفش معلومه که تخت خوابیده .
پسر
ای بابا . من چی میگم . شما چی میگی ؟
مرد
( پس گردنی به پسر می زند ) پسر بی شعور بگو قضیه چیه . جون به لبمون کردی .
پسر
نمیزارین بگم . بابا . یه صدایی از اون تو اومد . خودم شنیدم .
مرد
منم دو روزه که همینو میگم . این که چیز تازه ای نیست .
پسر
نه از اون صداها
زن
پس از کدوم صداها ؟
پسر
شنیدم حرف میزنه
دختر
چه حرفی ؟
پسر
حرف دیگه . چمیدونم ولی تهدید می کرد . سر یخچال که بودم گفت دستتو می شکنم اگه دست به کیک بزنی .
صدا
الانشم میگم . فکر کردی شوخی دارم ؟ ( همه وحشت می کنند و هر کس برای قایم شدن به گوشه ای می رود )
صدا
چرا فرار کردین ؟ من که هنوز کاری نکردم .
مرد
تو کی هستی ؟ کی تو رو فرستاده ؟
صدا
نترس پسر شجاع . نترس کاری به کارت ندارم . ( می خندد)
مرد
زهرمار . چرا می خندی ؟ هر کسی هستی باش ازت نمی ترسم . بگو چطور اومدی اینجا ؟
صدا
من که چند روزه مهمونتونم .
زن
آخی ... موشه رو میگه .
دختر
موش ... ؟؟؟ آره ....!!!؟؟ ( جیغ می کشد ) نه ...
صدا
بجای این کولی بازیا برین برام غذا بیارین .
مرد
چی دوست داری ؟ جوجه کباب ، سلطانی ،شیشلیک . کدوم ؟ 
صدا
(به گریه می افتد ) مسخره ام می کنید ؟ آره ؟ خیلی بی رحمین شما اصلاً با اصول روانشناختی کودک پروری آشنایی ندارین . واقعاً برای همتون متأسفم ، ازتون شکایت می کنم .
پسر
چطور دلتون میاد ؟ این هر چی هم که باشه باز هم یه موشه . یه موش بدبختو مفلوکه .
صدا
آره بدبختم . تو نویسنده بودی ؟
پسر
بنده رو میگی ؟ بله بنده اهل قلم هستم .
صدا
واقعاً خیلی باشعوری . این رفتار بشر دوستانتو فراموش نمی کنم .
مرد
(باخنده) بشر دوستانه ؟ از کی تا بحال موشا بشر شدن ؟
پسر
پدر موشا درسته بیروناً آدم نیستن اما درونن بشر هستن .
زن
آره . راست میگه . واسه همینه این دکترا همش روی این بدبختا آزمایش می کنن.
دختر
واقعاً که سنگدل هستین . ( خطاب به پدر ) شما چرا به فکر حقوق بشر نیستی ؟
مرد
حالا من شدم ضد حقوق بشر ؟ حالا که اینطوره خودم می رم براش غذا می پزم .
 
(مرد غذا را می برد داخل مستراح بعد صدای خنده از مستراح بلند می شود )
زن
سیر شدی ؟ غذاش خوب بود ؟
صدا
آره ولی کم بود . باز هم می خوام .
دختر
فعلاً که سیر شدی لطف کن بیا بیرون آخه ما کار داریم .
پسر
آره راست میگه بیا بیرون دیگه کارمون بالا گرفته .
صدا
کدام کار ؟
پسر
آدمها میرن اون تو چیکار می کنن ؟ معلومه دیگه . باید بگم که بفهمی ؟
صدا
آهان ... از اون کارا ؟ اشکال نداره اما امیدوارم اهل دود و دم نباشی .
پسر
چرا چرند میگی ؟ حالت خوش نیست ها ...
مرد
بله ... بله ... ؟؟ این چه حرفیه ؟ پسر من تو زندگیش سیگار به چشم ندیده .
زن
بله ... درسته . پسر من ورزشکاره در ضمن نویسنده س .
صدا
ما که بخیل نیستیم . آخه چند باری که اومد این تو ...
پسر
( می پرد توی حرف موش ) چرا دروغ میگی ؟ من کی سیگار کشیدم ؟
دختر
بزار حرفشو بزنه ... بگو ... بگو موشی جان تا اونجا بودیم که اومد توی مستراح بعدش چی شد ؟
صدا
هیچی دیگه فکر کردم اومده برای کار دیگه ولی چشتون روز بد نبینه یه دودی راه انداخته بود بیا و ببین .
زن
( شیون کنان ) وای ... دیدی چه خاکی به سرمون شد ؟ تو معتادی ؟؟ آ ره ؟ اره معتاد . معتاد بدبخت .
پسر
این چه حرفیه ؟ چرا تهمت میزنی ؟
مرد
میکشمت معتاد . میکشمت مفنگی . بی غیرت . پول زبون بسته منو اینطور حروم می کنی ؟ ( گلوی پسر را می فشارد )
زن
ولش کن . کشتیش . حالا غلطیه که کرده .
دختر
برم چوب یا ساتور بیارم ؟ این پسر عنصر بی آبروئیه این خانواده شده .
پسر
این یارو دروغ میگه شما چرا باور می کنین . تو رو خدا یکی منو نجات بده .
صدا
می بینید ؟ با اینکه دستش رو شده اما باز هم می خواد گولتون بزنه . من اگه جای باباش باشم در دم می کشتمش .
مرد
( عصبانی تر می شود ) آره . راست میگه باید خفش کنم . کسی جلو نیاد خون جلو چشامو گرفته .
زن
(جیغ می زند) میگم ولش کن .
مرد
( دست به دلش می گیرد و به زمین می افتد ) کارم تمومه .
دختر
دیدی چیکارش کردی ؟ بابامو کشتی . سکته اش دادی .
زن
سکته زده به قلبت یا مغزت ؟
مرد
هیچدوم . زده یه جای دیگه . آی ... آی ... گرفته بدجوری هم گرفته .
پسر
پدر جون خواهش می کنم نمیر . قول میدم آدم بشم . دیگه طرف دود نمیرم .
 
( فشار مرد بیشتر و بیشتر می شود )
مرد
دارم میمیرم . وای ... اومد ... اومد... ( باحال خفگی ) آخیش .... رد کرد . پسرم یه کبریت روشن کن .
دختر
یعنی قلبت نبود . مارو بگو کلی نگرانت شدیم .
مرد
قلب چیه ؟ هووی .... مرتیکه نمیای بیرون ؟ میخوای با ساتور بیام سراغت ؟ دفعه دیگه حالم بد بشه معلوم نیست چه بلایی سرم بیاد .
صدا
من مسئول اتفاقات اینجا نیستم . زود باشین برام غذا بیارین .
زن
رو بهت دادیم تو دیگه پررو نشو . ( ضربه های محکمی به در می زند )
دختر
هوووی ... شکوندی در رو .وحشی شدی ؟ حق طبیعیه هر انسانیه که ...
صدا
( وسط حرف دختر ) چه حقی ؟ پدر محترمتون برای دست به آب که نمیاد اینجا .
مرد
معلوم هست چی واسه خودت میگی ؟
زن
پس برای چه کاری میاد ؟ بگو ؟
صدا
اول غذا ... غذا بدین تا بگم .
زن
( به سرعت یک ظرف پر از غذا برای موش می برد ) خیلی خوب حالا بگو . زود باش .
صدا
( خنده ی وحشتناکی می کند ) نگم بهتره .... ولش کنید . گناه داره .
دختر
بگو . جالب شد . میاد چیکار ؟
صدا
من چیزی نمیگم . دهنم قرصه . اما محض اطلاع اگه دفعه بعد خواست بیاد این تو، گوشیشو ازش بگیرین . آخه هر بار که اومده بدون گوشی نیومده ، یه تیرو دونشون میزنه .
زن
این معلوم هست چی میگه ؟ تو میری اون تو چیکار ؟ هان ؟ زود باش جواب بده .
مرد
( با فریاد ) من چیکار کردم ؟ چرا دور برداشتی ؟ این هر چی گفت تو هم باور کن . آفرین دستت دردنکنه . بعد از یک عمر زندگی به من شک داری ؟
پسر
پدر جان شما هم آره ؟ من که روشنفکر تر از بقیه هستم میومدی به خودم می گفتی ، هر چی نباشه پدر و پسریم . کمکت می کنم .
دختر
مامان به این خوشگلی دارم . چرا بهش خیانت می کنی ؟ چرا زیر آبی میری ؟
مرد
زیر آبی کدومه ؟ خیانت چیه ؟ من فقط یه بار تلفنم توی اون خراب شده زنگ خورد . جوابشو دادم گفتم توی جلسه هستم . بعداً زنگ بزنه .
زن
راست میگی ؟ یعنی باور کنم ؟ پس این موشه چیز دیگه میگه .
مرد
معلومه عزیزم . معلومه خانومم . اینو ولش کن . داره دروغ میگه .
صدا
البته . شما همه حق دارین باور کنید . اما نکته همین جاست . کی بود که بهش گفتی بعداً زنگ بزنه ؟ یعنی طرف اینقدر مهم بوده که توی اون شرایط بخوای جوابشو بدی ؟
دختر
بله ... نکته قابل توجهیه .
زن
( با جیغ و فریاد ) من این حرفها تو کتم نمیره . من طلاق می خوام . دیگه نمی تونم با کسی که مستراح رفتنشم مشکوکه زندگی کنم .
مرد
این داره دروغ میگه . داره فضا سازی منفی میکنه .
پسر
آره ؟ حالا که به شما رسید دروغه ؟ پس چرا مال من راسته ؟ هان ؟ جواب بدین؟
مرد
من چمیدونم چرا راسته . ولی من این موجود کثیف رو می کشم . ( زن می رود لباس و وسایلش را جمع می کند و با چمدان می آید )
زن
من دارم میرم . از حالا دیگه منو نمی بینی . دیدار ما تا روز دادگاه .
مرد
(خطاب به موش ) می بینی چه دسته گلی به آب دادی جناب . می بینی چطور ما رو بدبخت کردی .
صدا
باور کنید قصد بدی نداشتم ، من که دوست ندارم فضولی کنم . اما چه کنم با این عادت بد صداقت . اگه بخواین میتونم حقایق بیشتری رو بهتون بگم . ( همه به هم با شک و تردید نگاه می کنند )
زن
نخیر . لازم نکرده . همین قدر فضولی که کردی بسه .
دختر
چرا کسی نمیره این موش رو بندازه بیرون .؟
پسر
چرا هول کردین ؟ چیزی نگفت که .
زن
پسر احمق چرا چرند میگی . کی هول کرده . این داره از سادگی ما سوء استفاده می کنه .
صدا
ای بابا ... چرا اوضاع اینطور شد . من که قصد به هم زدم کانون گرم خانواده رو نداشتم .
پسر
تا قبل اینکه همه چیز خراب بشه بهتره یه فکر عاقلانه بکنیم .
زن
( خطاب به مرد ) من دیگه به تو اعتماد ندارم .
مرد
بنده هم همینطور .
زن
معلوم هست چی میگی ؟ میفهمی داری چی به زبون میاری ؟(به گریه می افتد)
صدا
اینجا هیچکس به کسی اعتماد نداره ( می خندد ) عجب بساطی شده !!!
دختر
همش تقصیر تو شد . تو باعث این دردسرا هستی .
پسر
( خطاب به موش ) می بینی چه زندگی برامون درست کردی ؟ دسته گلیه که خودت به آب دادی حالا بیا جمعش کن .
صدا
بله ... اتفاقاً یه فکر خوب برای آرام شدن اوضاع دارم .
پسر
واقعاً ؟ امیدوارم برای یه بار هم که شده یه حرف درست از دهنت بیرون بیاد .
صدا
به نظر من بهتره بنده همین جا تشریف داشته باشم . که هر وقتی کسی خواست چیزی رو از کسی مخفی کنه من با استفاده از صداقتم به بقیه کمک کنم . هر چند که کار ساده ای نیست . اما چه میشه کرد ؟
مرد
عالیه .
زن
معلومه عالیه .
پسر
( رو به دختر ) نظرت چیه ؟
دختر
طلا که پاکه چه منتش به خاکه ؟ ( باطعنه ) شما که مشکلی نداری . داری ؟
پسر
معلومه که مشکلی ندارم . چی بهتر از این ؟
صدا
عالی شد . از این به بعد منو جزعی از خانواده خودتون بدونید ( خنده وحشتناکی می کند )
پسر
حالا اجازه میدی بیام تو ؟ حالم بده .
صدا
آه ... بله ... البته خونه خودتونه . من چیکاره ام ؟
پسر
( دو دل برای رفتن ، دست به شکمش می زند ) فکر کنم بشه فعلاً تحملش کرد .
مرد
به خودت شک داری ؟ واقعاً معلومه که ریگی به کفشت نیست . الان خودم میرم تا به همه ثابت بشه حرفاش همه دروغه . ( مرد با ترس وارد می شود اما بعد از چند مدت با ترس و وحشت بیرون می زند )
دختر
چی شد ؟ چرا هول کردی ؟ شما با این همه شجاعت از یه موش ترسیدی ؟
زن
ترسیدی برات پاپوش درست کنه ؟ تو که به خودت اعتماد داشتی جناب . نه به تو رفتنت . نه به این بیرون اومدنت .
مرد
چرا واسه خودتون می برین و می دوزین ؟ مسئله چیز دیگس . اگه باور نمی کنید برین خودتون ببینید .همه مستراح رو پر کرده . دیگه جای تکون خوردن هم نداره . شده اندازه یه گاو . شایدم بیشتر . 
پسر
امکان نداره ؟ مگه ممکنه ؟!! با عقل و منطق جور در نمیاد .
صدا
( با خنده ای ترسناک ) چرا وحشت کردین ؟ چرا تهمت می زنی ؟ من که همش چند کیلو اضافه کردم . چرا شلوغش می کنی ؟
دختر
حالا باید چیکار کنیم . بابام میگه شدی اندازه یه خر.
صدا
بی ادب نشو . پدرت گفت یه گاو .
دختر
حالا چه فرقی می کنه ؟ الان خودم حسابتو می رسم .
صدا
( با تمسخر ) لابد میخوای با جارو خاک انداز پرتم کنی بیرون ؟ آره ؟ وای ... ترسیدم .
پسر
ما به اونجا نیاز داریم . اصلاً اینجا خونه ماست چرا زور میگی ؟
زن
زنگ می زنم پلیس بیاد جمعت کنه . مرتیکه . فکر کردی نیم کیلو چاق شدی ما ازت می ترسیم ؟
صدا
( عصبانی می شود و غرش وحشتناکی می کند ) خفه ... خفه ... خفه شید . دیگه حوصله ام رو سر آوردین . فکر می کردم میشه باهاتون معامله کرد . اونم نه بخاطر شما . بخاطر اون قناری خانم خنگ خوشگل بهتون فرصت دادم .
دختر
با منی ؟ مرتیکه . میفهمی چی داری میگی ، بابا می بینی ( باگریه ) بهم فحش داد.
مرد
دیگه تحمل حرفاتو ندارم . بهت ثابت می کنم رئیس این خونه کیه .
صدا
بشین سر جات حوصله ندارم . اگه قراره کسی از این خونه بره شماهستین . فکر کنم بهتر باشه خودمو معرفی کنم .
پسر
معرفی کن جناب موش . موش . موش کثیف .
صدا
من اسمم فرموشه . ریشه اش میشه فراموش یعنی موشی فراتر از یک موش .
زن
( با خنده ) این که همش شد موش . فکر کردم اسمت دیو سه سره .
صدا
من رئیس تمام موش های عالم هستم . تنها کسی که تونست هیتلر رو شکست بده .
پسر
این دیگه جک ساله . به کسی بگو که بی سواد باشه .
صدا
حوصله بحث ندارم . بعد از مدتها سکوت دوباره بیدار شدم و از اقبال بلند شما . قصد دارم حکومتم رو اینجا پایه گذاری کنم .
مرد
فکر کردی خونه خالست ؟فکر کردی اجازه میدیم خونه و مستراحی که با وجب به وجبش خاطره داریم رو از ما بگیری ؟
صدا
همه سپاهیانم از کل دنیا جمع شدن حالا دیگه باید نزدیک خونه شما باشن . . بنظر من تا فرصت دارین فرار کنید.
دختر
هر چی دوست داشتی گفتی . فحش دادی ، چش چرونی کردی ، بی ادبی کردی چیزی نگفتیم . اما ما عصبانی بشیم پشیمون میشی از کارات . نگی نگفت .
صدا
خانم عزیز تو خودتو ناراحت نکن برای پوستت ضررداره ، ما با هم خیلی کار داریم . اگه باور نمی کنید از پنجره بیرون رو نگاه کنید . ( پسر به سرعت پنجره را باز می کند . (سر و صدای مردم و فرار و شیون به گوش می رسد . )
پسر
خدای من .... این یه فاجعه است .
مرد
چی شده .... ؟
صدا
( خنده چندش آوری می کند ) ازتون ممنونم که اجازه دادین چند روزی مهمونتون باشم . بهم غذا دادین و اجازه دادین که دوباره قدرت بگیرم . این فتح خودم رو مدیون شما هستم .
زن
خواهش می کنم یه کاری بکن . ما که بهت کمک کردیم . نزار ما رو بکشن .
صدا
بله ... حتماً ... من خوبی شما رو فراموش نمی کنم . تا دیر نشده از پشت بوم فرار کنید . اگه جلوتونو گرفتن بگید دوست فرموش هستیم .
- اما یه شرطی داره .
مرد
چه شرطی ؟
پسر
زود باش بگو . همه رو دارن میکشن الانه که برسن . ( صدای ضربه های محکم به در خانه به گوش میرسد )
صدا
تنها راه شما اینه که اون خوشگل خانم رو جا بزارین .
مرد
غیرت ما کجا رفته ؟ ( صداها شدیدتر می شود )
صدا
میل خودتونه الانه که درو بشکنن .
دختر
وای ... نه ( با گریه ) پدر خواهش می کنم اجازه نده ... خواهش می کنم . داداشی تو یه کاری بکن .
صدا
( با فریاد ) تصمیم بگیرید . ( ضربه ها شدید و شدیدتر می شوند )
زن
( با گریه ) بی انصاف چطور دلت میاد ؟ ما نمیتونیم تنهاش بزاریم .
( صدای فریادها و ضربه های در از بیرون بیشتر و بیشتر می شود )
صدا
اگه بیان دیگه براتون فرصتی نمیمونه ..... از راه پشت بام ، آخرین فرصت شماست .
 
( همه با ناراحتی و نگاه هایی ناامید از دختر خداحافظی می کنند و از صحنه خارج می شوند . دختر از وحشت وسط صحنه زانوهایش را به سینه چسبانده و گریه می کند . با خنده های موش همه جا تاریک می شود . )

درباره :
بازدید : 18590
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 17 نفر مجموع امتیاز : 25

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط مهدی در تاریخ 1395/02/17 و 11:24 دقیقه ارسال شده است

من با نظر پری موافقم...

یه دونه خنده دار وبا لهجه بذارین

این نظر توسط ادیب در تاریخ 1394/08/15 و 12:43 دقیقه ارسال شده است

نمایشنامه جالبی بود.
و یه کم هم بودارشکلکشکلکشکلک

معلومه که منظور از موش، خصوصا موش کثیف و علی الخصوص موشی که هیتلر رو کشت چی بود.
موشی که صادق بود!!! و صدالبته ضدخانواده !!! خانواده ای که بدون هیچ مدرکی به حرفاش باور میکردن !!! موشی که ضدغیرت بود و همه از او میترسیدن !!!

اما دقیق متوجه نشدم که این موش چرا قدرتش رو از دست داده بود ؟؟؟
اما نکته جالب اینجا بود که موش از طریق دزدی و ضدخانواده عمل کردن دوباره تونس به قدرت برسه

شکلکشکلک

این نظر توسط پری در تاریخ 1394/04/16 و 17:26 دقیقه ارسال شده است

همش دیالوگایی ک ب زور توش طنز گنجونده بودن بدون حتی یک موقعیت خنده اور!ضعیف بود...ب این نمایشنامه طنز نمیگن دوست عزیز

این نظر توسط seyd hossein در تاریخ 1394/04/03 و 18:13 دقیقه ارسال شده است

خوب بود...................

این نظر توسط نعیم در تاریخ 1394/03/08 و 5:15 دقیقه ارسال شده است

ممنون از نمایشنامه ی زیباتون
لذت بردیم
فقط میشه یه جمله در مورد آخر نمایشنامتون بگین؟ که چه منظوری رو میخواستین برسونین از خواسته ی موش و تصمیم خونواده؟
پاسخ : متسفانه بنده تا حالا وقت نکردم این متن رو بخونم
در اسرع وقت میخونم و جواب میدم

این نظر توسط mmm در تاریخ 1393/11/24 و 13:10 دقیقه ارسال شده است

خیلی زیبا بود ممنونم

این نظر توسط big like در تاریخ 1393/11/18 و 19:37 دقیقه ارسال شده است

شکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلک

این نظر توسط big like در تاریخ 1393/11/18 و 19:37 دقیقه ارسال شده است

شکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلک

این نظر توسط big like در تاریخ 1393/11/18 و 19:37 دقیقه ارسال شده است

شکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلک

این نظر توسط ars در تاریخ 1393/11/12 و 20:43 دقیقه ارسال شده است

شکلکشکلکشکلکمتاسفانه یاد بود و مناسب هم نبود


کد امنیتی رفرش
1 2 صفحه بعد

قالب وبلاگ