عنوان: افسانه آه   نویسنده: نگار نادری           (مردی در خیابان فریاد می زند) مرد : آی بردن ، بدبخت شدم ، ملت بردن ، یکی اونو بگیره ، برد ، برد. تمام دار وندا
دانلود نمایشنامه افسانه آه(نگار نادری)

عنوان: افسانه آه

 


نویسنده: نگار نادری

 

 

 

 

 

(مردی در خیابان فریاد می زند)

مرد : آی بردن ، بدبخت شدم ، ملت بردن ، یکی اونو بگیره ، برد ، برد. تمام دار وندار منو برد

(وقتی به محل بازی می رسد )

مرد :  ( به یکی ) آقا برد، خاک بر سر شدم . حالا چیکار کنم ؟ ( دوباره حرکت میکند) آقا برد ...بگیرین  ( رو به یکی ) بدبخت شدم ، بیچاره شدم ، همین حالا حقوق گرفتم. حالا تا آخر برج چه خاکی تو سر خودم کنم ؟( به سمت یکی دیگر . انگار کیفش در دست آن فرد است) کیف منه کیف منه . اون کیف منه.. ( مستاصل)ببخشید دست خودم نیست . فکر کردم کیف خودمه ( رو به همه ) آهای ملت بدبخت شدم . همین امروز حقوق گرفتم . تمام دار و ندارم تو کیفم بود . حالا قسط هامو چه جور ی بدم ؟صاحبخونه رو چیکار کنم ؟ اوه ...اوه ...بقال سر کوچه ....

(بر رو ی زمین می نشیند زار می زند و آه بلندی می کشد . صدای رعد و برق )

مرد : ای خد،آسمون  هم دادش از بدبختی من در اومده (دوباره آه بلندی میکشد )

(صدای موسیقی .آه با رقص وارد می شود .مرد متعجب به آه نگاه میکند . آه  به مرد نزدیک می شود . دستش را پشت سرمرد می گذار د. مرد ترسیده فرار می کند .  هر سمتی که مرد می رود آه جلوی او ظاهر می شود )

مرد : ... تو رو بخدا . من آه در بساط ندارم . حتی یه هزار تومانی ندارم ( جیبها ی لباسش را بیرون می آورد) من خاک بر سرم . همین حالا دزد به من زده . والله هیچی ندارم به تو بدم . برو دنبال یکی دیگه.

آه : نترس مرد . من بخاطر همین اینجا م . من آه تو هستم .

مرد : آه؟

آه : آره . من بخاطر تو اومدم

مرد : تو ؟ بخاطر من ؟  من تو آسمون به ستاره ندارم اونوقت تو با این قیا فه عجیب ...( می خواهد به او دست بزند دچار تشنج می شود )

آه : من آه تو هستم . من برا کمک به تو اومدم . تو می تونی سه تا آرزو بکنی . من هر آرزویی که داشته باشی بر آورده می کنم .

مرد : توواقعا آه منی ؟

(آه با سر جواب مثبت می دهد)

 مرد : تو آه منی ؟آره؟

آه : آره ، چرا اینقدر سوال می کنی؟

 مرد :ای خاک بر سر من . آخه تو ؟ آه ؟ ( رو به تماشاگران ) نمی شد یه آه مثل ...مثل...( یکی از تماشاگران  را نشان می دهد) مثلا این شکلی می شد . آه ؟ آه من این شکلی میشد.

آه : من قدرت زیادی دارم .  حالا می بینی .آرزو اولتو بگو .

 مرد : منو دست میندازی ؟.از این بلوتوث ملوتوث ها ؟ با دوستات حال کنی؟ منو دست ...

آه : آرزوی اولتو بگو تا بهت ثابت کنم که آه انسان قدرت زیادی داره

مرد : منو گیر آوردی . دوربین مخفیه ( خودش را جمع و جور می کند) آره دوربین مخفیه.

آه  : باشه مثل اینکه آرزویی نداری  .  ( اه حرکت می کند که برود)

 مرد : وایسا کجا میری؟ من کوفت نمی خوام .آرزوم کجا بود. تو این کیف ما رو پیدا کن . تمام حقوق این ماه من توش بود...

آه : باشه .

( صدای موسیقی .  مرد متعجب به آه زل زده  .  آه به تماشاگران نگاه می کند گاه  به یکی چون مجرم نگاه میکند . سپس با اشاره آه کیف از میان تماشاگران  به سمت مرد پرت می شود . مرد متعجب جلو می رود )

مرد : کیف منه ! کیف من . کیفم پیدا شده . ای آه بلای تو بخوره تو سرم . تو کجا بودی ؟ من روزی سه هزار تا آه میکشیدم . تو کجا بودی ؟ ( کیف را باز می کند  با افتخار) حقوق منه . چهار صد و بیست هزار تومان . ( نگاه آه . مرد صدایش را پایین می آورد  ) چهار صد و بیست هزار تومان ( نگاه آه . مرد فقط لب می زند)چار صد و بیست هزار تومان ( مرد به سمت آه می رود و او را در بغل میگیرد . دچار تشنج شده آه را ول می کند )

مرد : تو چرا اینجوری هستی!؟

آه : آرزوی دومت رو بگو ...ارزوی دومت .

مرد : آرزوی دوم...؟( به سمت آه می رود اما یادش می اید که نمی تواند آه را بغل کند خود را جمع و جور می کند )

آه : ارزوی دوم ؟

 مرد : آرزوی دوم .... ارزوی ی یی دوووم ....ارزوی دوممم... ای آه این آرزوی منو براورده کنی من غلامتم . من خاک پای تو هستم .من...

آه : بگو...

مرد : من یه رییس دارم آ،این بلا آورده سرم . تو راه جریمه میشه میاد سر من داد می زنه . با زنش دعوا میگیره میاد سر من داد می زنه . شهریه دانشگاه آزاد بچه اش بالا میره میاد سر من داد می زنه .کم کاری تیروئید میگیره میاد سر من داد می زنه...

آه : میخوای رییس بشی ؟

 مرد : من غلط بکنم . من بی جا بکنم . من جرات ندارم رو صندلی که اون نشسته ،بشینم .حالا چه برسه  ریس بشم ...

آه : پس چی ؟

 مرد : اینو بیار . بهش بگو با من خوب  رفتار کنه . هوای منو تو اداره داشته باشه ( در حال حرف زدن است که   صدای  موسیقی خیمه شب بازی  می آید ورئیس چون عروسکهای خیمه شب بازی   با حرکات دست آه وارد میشود . موسیقی که قطع می شود  رییس شروع به صحبت با تلفن می کند)

 رییس : بله قربا ن . هرچی شما امر بفرمایید قربان . حتما قربان . میارم دم منزلتون قربان

( مرد با دیدن رییس  ترسیده. سعی می کند خود را از دید رییس مخفی کند . اما ناگهان رییس او را می بیند )

 رییس : آهای تو اینجا چیکار می کنی ؟ کی به تو گفته علاف تو خیابون باش؟

( مرد می خواهد حرف بزند اما از ترس نمی تواند  و مانند لال ها رفتار می کند)

 رییس : رو میز منو تمیز کردی ؟  برا خانم  بچه ها سفارش ها رو گرفتی ؟ لباسمو اتو شویی دادی ؟ مردک مگه لالی ؟ تو اینجا چیکار می کنی ؟

( مرد بجای صحبت فقط ادا در میآورد)

آه : میگه کیف شو دزدیدن . دزد زد ه به این بدبخت . معلوم نیست چیکار کردی تو رو می بینه زبونش   بند میاد.

رییس: کیفت رو دزدیدن ؟ ای بی عرضه. تو چه غلطی می کردی. اضافه کار این ماه تو کم میکنم  تا آدم بش

ریس: (  تازه متوجه می شود کسی که به او جواب داده صدایش با کارمند فرق دارد) صدای کی بود ؟ تو حرفی زدی ؟

( مر د نزدیک است غش کند . به همان صورت پانتومیم دست به دامان آه می شود)

آه :   (رو به رییس) مرد حسابی این میگه دزد  کیفشو دزدیده تو بجای کمک ،اضافه کار کم می کنی .

ریس: صدای کی بود ؟ تو حرفی زدی ؟

مرد : (آه  را بغل می کند) قربون دهنت ( دچار تشنج شده – گویا می رقصد-آه را رها میکند )

ریس: این چه رفتاریه که انجام میدی؟ برا من می رقصی؟ عمل منکراتی؟

 مرد : نه آقا من غلط بکنم .این ( اشاره به  آه) این آه منه فلک زده ا س.

ریس :( کسی را نمی بیند )منو دست میندازی؟  این هفته جمعه ها هم تو  اداره کار میکنی .

 ( مرد مستاصل و بیچاره )

آه :   ( به رییس)تو هیچ کاری نمی کنی . یکبار خودتو بزار جای این کارمند بیچاره. ببین اگه کسی با تو این کار ها رو بکنه چه احساسی داری .

              (تعویض رئیس و کارمند توسط آه- رییس ناخواسته وسایلش را با کارمند عوض می کند)

مرد : ( در حال صحبت کردن، ابتدا باورش نمی شود)بله قربا ن . هرچی شما امر بفرمایید قربان . حتما قربان . میارم دم منزلتون قربان

( رییس در هنگام صحبت ترسیده سعی می کند خود را از دید مردمخفی کند . اما ناگهان مرد او را می بیند، همان رفتار صحنه اول )

مرد : تو اینجا چیکار می کنی ؟ (خودش از فریادش می ترسد)کی به تو گفته علاف تو خیابون باش؟

( رییس می خواهد حرف بزند اما از ترس نمی تواند  و مانند لال ها رفتار می کند)

مرد : ( خودش را جمع و جور می کند)رو میزه منو تمیز کردی ؟  برا خانم  بچه ها سفارش ها رو گرفتی ؟ لباسمو اتو شویی دادی ؟ مگه لالی ؟ تو اینجا چیکار می کنی ؟

آه : میگه کیف شو دزدیدن . دزد زد ه به این بدبخت .

مرد: کیفت رو دزدیدن ؟ ای بی عرضه. تو چه غلطی می کردی. اضافه کار این ماه تو کم میکنم  تا آدم بش ( مرد رو به آه ) عجب کیفی داره ( می خندد) بشین ( رییس می نشیند) پاشو ( چند بار تکرار می کند) عجب کیفی داره...رییس بودن عجب کیفی داره .( رو به آه ) تو آه منی ...تو آه منی..

آه : اما این همه ماجرا نیست

مرد : ( بی توجه برپشت رییس سوار می شود)عجب کیفی داره

( صدای تلفن ت.سط خود بازیگر، به تناسب شخصیت ها صدای زنگ تلفن تفاوت دارد)

مرد : الو بله آقا  من ریییییس هستم . شما مدیر کل هستی خوب باش . چی؟ خاک بر سرم  کنن. چیکار کنم؟ بحران مالی ؟من چیکار کردم ؟ پدرمنو در میاری؟منو بخاک سیاه ( با ترس  تلفن راقطع می کند  .از ترس  نفس نفس  می زند.دوباره زنگ تلفن ) بله ،من؟ شما زن منی ؟  پول میخوای یک میلیون  ؟همین حالا ؟بابا من که همش چهارصد  و بیستهزار تومان حقوق دارم .چی ؟خاک عالم تو سرم . برم بمیرم . پدرمو در میاری . بیام خونه . (تلفن را قطع می کند . می ترسد . دوباره صدای تلفن)الو جانم  ( رو به آه و رییس  با افتخار) پسرمه.به.. به پسر عزیزم تو .. حرف نزنم .چرا؟دوستتت ماشینشو عوض کرده .خوب به تو چه .  چی ؟ میخوای بزاری بری . تا ماشین نخرم نمیای خونه . حالا قیمتش چنده ؟ چی؟  صد میلیون؟!برو پسرم .همون بهتر .برو  دیگه نیا . مرد حسابی  حقوق منو و تمام کارمندهای اداره تو یکسال صدمیلیون نیست . دهنمو ببندم ....

( خیلی محترمانه    گوشی را به رییس میدهد )

  مرد :  ( به اه )  با این حساب هم تو اداره پدرم در اومده هم تو خونه ( به رییس)چه بدبخت و خاک بر سری هستی تو . آخه اینم شد زندگی .  ( رو به آه ) آه این و ببر پشت میز ریاستش . بدرد خودش میخوره .بدبخت و عقده ای !! حالا فهمیدم  که این بدبخت ( منظور رییس) از صبح تا شب سرش داد میزنن اونم میاد سر ما داد میزنه

 ( آه حالت آن دو عوض می شود.)

رییس : من اینجا چیکار می کنم ؟  اینجا کجاست ؟ من وسط یه جلسه مهم بودم!!!( تلفنش صدا می کند رییس در حال صحبت می رود)

آه :    آرزوی سوم ؟ آرزوی سومت رو بگو . فقط یه آرزو مونده

مرد : یه آرزو ...من خیلی آرزو دارم. تو رو خدا .عجب کاری کردم. من آرزوهای بهتری دارم

آه : فقط یه ارزو.من بهت گفتم . تو می تونستی سه تا آرزو کنی. یکی پیدا کردن کیف دومی ظاهر کردن رییس و سومی؟

مرد: من خیلی آرزو دارم.( آواز میخواند)جوانان آرزو بسیار دارند مبادا در جوانی جان سپارند

آه : آرزوی سوم ؟ یه آرزوی  دیگه که برات انجامش بدم.( گویا صدایی را می شنود ) بله ...بله ..اون می تونه آرزوهاشو ببینه بعد انتخاب کنه...بله بله اون خیلی خوش شانسه!( رو به مرد ) تو خیلی خوش شانسی به من گفتن تو می تونی آرزوهاتو ببینی بعد انتخاب کنی

مرد:  ( خوشحال)آرزوی سوم ... آرززوی سوووم... آرزوووی سووووم . ( از تماشاگران سوال می کند )  چی آرزو کنم ؟یه خونه  بزرگ داشته باشم .  ( فکر می کند) چه آرزویی؟؟؟؟؟ آره خونه بزرگ و مجهز داشته باشم تا از دست صاحبخونه ام نجات پیدا کنم.

 ( صدای موسیقی خیمه شب بازی .بازیگران همچون عروسک خیمه شب بازی وارد فضای جدید می شوند.مردمحو تماشای خانه خود است.او حرف میزند وصدای اکوی خود را می شنود)

مرد : الو....( صدای اکوی مرد) بزرگه....( صدای اکوی مرد) عجب خونه بزرگیه!!!( صدای اکوی مرد)

( رییس به همراه یکی ازهمکاران مرد وارد می شوند)

رییس: به به !چه خونه بزرگ و مجللی! تو چطور تونستی با  چهار صد و بیست هزار تومان این خونه رو بخری ؟

مرد : ( خوشحال) اینها همش کار آه منه

همکار: زیر خاکی پیدا کردی ناقلا؟ به ما نگفتی

مرد : نه . آه من، این خونه رو برام تهیه کرده

(رییس وکارمند از ته دل می خندند)

رییس : ما رو گرفتی ؟ آه چیه .

همکار : نکنه سر دسته گروه مافیا هستی ؟

مرد : ( زبانش بند آمده) آقا جان دزد کیفمو دزدید . من آه کشیدم ..آه گفت سه تا آرزو کنم . من هم ...

رییس: آخه مرد حسابی با جندر غاز حقوق کارمندی این همه تجملات!

همکار : بچه ها راست میگن . تو قاچاق کالا  هستی ؟

رییس : زدی به ریشه ها

مرد : ریشه چیه ! من ماست و فوت میکنم

همکار: مواد مخدر؟ قاجاق انسان ؟ جان من راست بگو...

مرد  :    (در کنار آه زانو می زند ) نمی خوام . من خونه نمی خوام .اینا چی میگن!

( رییس و همکار با کلمات بر مرد هجوم می آورند)

مرد : نمی خوام...نمی خوام...

( آه وضعیت را به شکل اول در می آورد )

رییس : من اینجا چیکار میکنم ؟

همکار : من اینجا چیکار می کنم ؟

( هردو متعجب خارج می شوند)

مرد : (نفس راحت می کشد) راست میگن دیگه ،با حقوق چهار صدو بیست هزار تومان، این خونه از کجا اومده ؟ نه آقا من یه عمر با آبرو زندگی کردم نمی خوام پشت سرم حرف و حدیث باشه .نمی خوام .. نمی خوام...

آه : باشه،این آرزوتو دیدی و نپسندیدی . انتخاب کن..

مرد: ( به تماشاگران) چه آرزویی کنم ....؟ ارتقای شغلی  پیدا کنم ؟آره اگه ارتقای شغلی پیدا کنم حقوقم زیاد میشه، می تونم خونه بخرم .آره با یک تیر دو نشونه میزنم.( رو به آه) میخوام  ارتقای شغلی پیدا کنم.

آه : ( به مرد )  گفتی میخوای ارتقای شغلی پیدا کنی ؟

(مردبا سر جواب مثبت میدهد . موسیقی خیمه شب بازی .بازیگران همچون عروسک های خیمه شب بازی وارد می شوند .)

آه : تو حسابدار اداره شدی..

مرد :  ( به تماشاگران با خوشحالی)اه... حسابدار ...وای حسابدار..حسسساب دارررر

مرد: ( صدای تلفن)آقا نیست پول نیست . یعنی هست . یعنی  نیست . برا شما نیست . جشنواره ؟ بیخود ،کی گفته جشنواره تئاتر برگزار کنید . این همه بحران مالی .نه آقا  این ژانگولر بازی ها رو بزارین کنار ( گوشی را میگذارد)تئاتر...ت..ئ...ات...ررر..مسخره..

رییس: آقای حسابدار

مرد: بله قربان

( رییس وارد میشود)

رییس: این فاکتورها رو سند کن و جک ش رو بکش

مرد : ( به فاکتورها نگاه میکند) قربان اینها رو کی خریدیم ؟من یادم نمیاد. اینها هم که فاکتورهای ماشینه .ماشین اداره که خراب نشده قربان. اوه اوه چقدر پول بنزین .قربان شما جهانگردین !که اینقدر بنزین مصرف  کردین؟

رییس: آقای حسابدار؟

 مرد : بله قربان

رییس : تو فکر می کنی چرا تو رو حسابدار کردم؟

مرد : بله قربان

رییس : این فاکتورها هیچ ایرادی نداره فهمیدی

مرد : بله قربان

رییس: تا یه ساعت دیگه چک  رو میز منه

مرد :  بله قربان

( رییس می رود.یکی از همکاران می آید)

همکار: من یکی از خدماتی های این اداره هستم می خواستم بگم  مشکل دارم یه دویست تومان به من مساعده بدین تا سر برج..

مرد : ( بافریاد) پول کجا بود آقا . مگه من بانکم . هر کی منو می بینه میگه پول.امسال دچار بحران مالی هستیم .مثل این که شما حالیتون نیست . برو آقا تا سال بعد بیا  . سر برج . سر برج!!!جندر غاز پول که تا سر برج نمی رسه

همکار: قربان مادر پیرم مریضه

مرد : مریضه که مریضه ،من که دکتر نیستم .اینجا هم بیمارستان نیست.(نگاه به تماشاگران) من چرا اینجوری شدم ؟

(همکار ناراحت می رود)

مرد : ( رو به آه) نه من اینکاره نیستم.حسابداری  شغل خوبی نیست .فقط رییسه که با حسابدار خوبه . تو اداره هیچکس شکلشو نمی تونه ببینه . نه یه آرزوی دیگه می کنم

آه :  باشه ، تصویر این آرزو هم ندیدی و نپسندیدی. یه آرزوی دیگه؟ آره...( وضعیت را به شکل اول در می آورد)آرزوی سوم . ...؟

مرد : (رو به تماشاگران )  چه آرزویی بکنم ؟  چه آرزویی...

( هر کسی چیزی میگوید)

مرد : فهمیدم...سی و چند سال از سنم گذشته هنوز ازدواج نکردم . من میخوام ازدواج کنم .اونم...؟اونم با دختر آقای رییس ..اگه با دختر رییس ازدواج کنم هم ارتقای شغلی پیدا می کنم هم خونه دار میشم...آره با یه تیر سه نشون می زنم

 ( موسیقی  خیمه شب بازی.بازیگران چون عروسک های خیمه شب بازی وارد می شوند. مرد با دیدن رییس می ترسد اما با دیدن دختر رییس خوشحال می شود)

رییس : ( با اشاره ) بشین

( مرد همانجا مجذوب دختر رییس می نشیند)

رییس:  اونجا نه ( اشار ه به صندلی) اینجا

( مرد بر روی صندلی می نشیند)

رییس :  شغل ؟

مرد: کارمند اداره

دختر:بخور تو سرت

رییس: رسمی یا قرار دادی؟

مرد : حق الزحمه ای

دختر: بخور تو سرت

 رییس: در آمد ماهیانه

مرد :چهارصدو..

دختر: بخور تو سرت

مرد : بخور تو سرم

رییس: خونه داری

مرد : نه...مستاجر هستم

آه: بخور تو سرت

مرد : بخور تو سرم

رییس: ماشین؟

مرد : وام خودرو ثبت نام کردم

دختر: بخور تو سرت

رییس: ( پایش را بر روی مرد میگذارد) ویژگی خاصی که دخترم عاشقت بشه

مرد : ادم ساده و صادقی هستم

دختر:  ( با حالت تهوع)بخور تو سرت

مرد : چرا رو من بالا میاری؟( نگاه رییس ) خب بالا بیار.هر جا دلت می خواد بالا بیار( رو به تماشاگر) بخدا این مزد صادقت و سادگی من نیست.

رییس: ( رو به دختر)دخترم نظرت چیه؟

دختر : بخور تو سرش

رییس:  بخور تو سرت ( دوباره به دختر)یعنی نه ؟

دختر : ( نگاه به مرد . مرد ترسیده از نگاه دختر می گریزد)با اجازه بزرگترها ، بله

( کل زدن، شادی ، دختر و رییس عکس میگیرند اما توجه ای به مرد ندارند . مرد خود را به زور به انها می چسباند تا عکس بگیرد . زندگی شروع می شود . رییس در زندگی آنها همچون قاب عکس وجود دارد )

دختر  : ( رو به مرد) آه چه زندکی لذت بخشی.

مرد : بله بله چه زندکی لذت بخشی.

دختر: چقدر عشق اینجا موج میزنه.

مرد : بله بلهچه زندکی لذت بخشی.

دختر : میخوام برم خونه پدرم یه اژانس زنگ بزن.

مرد : آخه نمیشه هر روز آژانس...

( صدای رییس)

مرد : بله بله چرا نمی شه هر چی شما بگین. الو ،آژانس،همون اشتراک همیشگی.

دختر : یه پالتو دیدم یک میلیون و دویست از پوست سمور برام می خری؟

 مرد : من یه میلیون ود ویستم کجا بود ..

( صدای رییس)

مرد : بله بله .می خرم .چشمم کور، دندم نرم. می خرم...وام میگیرم میخرم..

آه: سفارش بده غذا از بیرون بیارن

مرد :  خودم غذا درست می کنم  . یه آشپزیم من..

( صدای رییس)

مرد : بله بله.الو غذا بیارین همون اشتراک همیشگی

دختر: از این زندگی خسته شدم .نه مسافرتی نه تفریح...

مرد : آخه چرا تو که  هر چی گفتی من انجام دام

( صدای رییس)

 مرد : بله بله .

دختر: زهر مار بله بله . جواب منو بده آخه اینم شد زندگی . مردشور تو رو ببره با این زندگی

( رو به رییس) پدر ؟

رییس: ( از قاب عکس در می آید)جانم .

دختر :اخراجش کن

رییس: تو اخراجی؟ خاک توسرت

مرد : ( رو به تماشاگران ) عاشق ادبیات این خانواده هستم ( به رییس )اخه چرا ؟

رییس: چون دخترم میگه ، خاک تو سرت

( موسیقی - درگیری بین رییس، دختر رییس  ومرد  به صورت پانتومیم)

مرد : من غلط کردم . من هیچ آرزویی ندارم . من از زندگی خودم راضیم .  تو این ارزوهام همش یه جای قضیه لنگه  . خدا رو شکر که کیف پولمو پیدا کرد م. من یک عمر با شرافت زندگی کردم ...من هیچ آرزویی ندارم ( خارج میشود) هیچ آرزویی ندارم

آه: کجا می ری ؟ . آرزوی سومت چی میشه ؟

صدای مرد : من هیچ آرزویی ندارم .  هیچ آرزویی

( آه وضعیت را به حالت اول در می آورد )

دختر رییس: پدر من اینجا چیکار میکنم ؟

رییس : من اینجا چیکار می کنم؟

( آن دو متعجب خارج میشوند)

آه: آهای مرد .آرزوی سومت ..آهای ،هنوز یه آرزوت مونده ..تو می تونی انتخاب کنی... آرزوی سومت .... تو خیلی خوش شانسی مرد(آه به دنبال مرد خارج میشود)

پایان

 

درباره :
بازدید : 1109
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 7 نفر مجموع امتیاز : 6

ارسال نظر برای این مطلب

نظرات برای این پست غیر فعال میباشد .


قالب وبلاگ