عنوان: امپراتور و آنجلو   نویسنده: ایوب آقاخانی        امپراتور و آنجلّو Emperor & Anjello                &
دانلود نمایشنامه امپراتور و آنجلو(ایوب آقاخانی)

عنوان: امپراتور و آنجلو

 


نویسنده: ایوب آقاخانی

 

 

 


 

امپراتور و آنجلّو
Emperor & Anjello
 
 
 
 
 
                                                                                   
 
                                                                                     نويسنده :
ايوب آقاخانی
 
 
 
 
 
آدمها :
هونسو ترون ( امپراتور )
مريم به نژاد ( آنجلّو )
و صدای يک زن ...
 
 
 
 
 
تذکّر :
«هرگونه نقص در گرامر جملات انگليس عامدانه و خورندِ دانش کاراکتر هاست.»
 
 
 
 
به نام يگانه هنرمند
 
صَحنــه :                                شمال کاليفرنيا  ـ  جنوب اوکلند
        فضای بيرونی يک «مدرسة بزرگسالان» (adult school) که ويژه آموزش زبان انگليس به مهاجران است.
        گوشه­ای خلوت و بی آدم؛ که می­تواند سکنجی باشد باسطل زباله شهرداری کنار ديوار؛ هرچه بريده­تر و مجرّدتر، بهتر!
 
 
 
 
 
زمان :
            مارچ 2007
 
 
 
صحنه اوّل
کتاب من !  زخم من !
My book! My wound!
 
 
(در تاريکی صدای زنگی شنيده می­شود که بی شباهت به صدای زنگ مدرسه و اتمام کلاس نيست؛ و متعاقب آن از بلندگو شنيده می­شود که زنی اعلام می­کند: )
صدا
                                                   ! Attention Please! Break Time, Thirty Minutes
 (نور بر صحنه گشوده می­شود. سطل زباله کنار ديوار است و ديوار آجری مدرسه، چندان تميز و نو به نظر نمی­رسد. «هونسو ترون» خسته از تحمّل يک درد طولانی وارد شده، با چهره­ای درهم و خسته و دردآلود، گوشه­ای تکيه می­دهد و سيگاری آتش مي­زند. او يک سياهپوست نسبتاً درشت هيکل چهل ساله است. تمام مدّت دستش را به پهلويش گرفته و صورتش درهم است. هر از گاهی نگاهی به چپ و راست می­کند و باز در خود فرو می­رود و سيگار می­کشد. او کتابی زير بغل دارد. آن را به دست می­گيرد. نگاهی به آن می­کند. پوزخندی می­زند. درد در چهره­اش می­دود. عصبی، از سرِ درد کتاب را با ناله­ای پرت می­کند.  همزمان با ناله و پرتاب او، «مريم به نژاد» که او نيز زنی در حدودِ چهل سالگی به نظر می­رسد ـ با رنگی از جاذبه و زيبايي زنانه، امّا نه چندان آراسته ـ وارد شده و پنهان از چشم «هونسو» ، گوشه­ای می­ايستد. لحظاتی حال و روزش را برانداز می­کند! نگاهی به «هونسو» و نگاهی به گتاب ويران شده­اش بر زمين ـ که کتاب آموزش زبان همان مدرسه است ـ می­کند. «هونسو» متوجّه او نيست. چشمانش را می­بندد و دردآلود، کم کمک می­نشيند و سر به گريبان فرو می­برد. «مريم» که احساس می­کند نگاه «هونسو» به طرف او نيست، با عجله به طرف کتابِ منهدمِ «هونسو» می­رود و برش می­دارد. نشسته، ورق می­زند. کمی از ريخت افتاده است. «هونسو» سر بلند می­کند. اورا می­بيند.)
هونسو
Hey!  (هِی !)
(«مريم» به سرعت از جا می­جهد. ترسيده لبخند می­زند. «هونسو» ساکت به او خيره است. «مريم» بار ديگر لبخندی می­زند.)
هونسو
(به کتاب اشاره می­کند)
Mine!  (مال من!)
(«مريم» گنگ نگاهش می­کند. «هونسو» تکرار می­کند.)
هونسو
Mine!
(«مريم» که گويي تازه دريافته، لبخندی می­زند و زير لب چيزی می­کويد.)
مريم
می­دونم
هونسو
Mine!
(اشاره می­کند.)
Book!
(«مريم» چند گامی به طرفش می­رود.)
مريم
I know! I know!  (می­دونم! می­دونم!)
(«مريم» دستپاچه کتاب را به طرف «هونسو» می­گيرد. «هونسو» کتاب را ­می­گيرد و به زحمت بلند می­شود؛ تلاش دارد دردش را پنهان کند. «مريم» با لبخند به او خيره است. «هونسو» معذّب نگاهش می­کند. «مريم» سر تکان می­دهد که يعنی «چه شده؟» . «هونسو» بی اعتناء سری تکان می­دهد که يعنی «هيچی!» . «مريم» به طرف او گامی بر می­دارد و به سمت پهلويش دست دراز می­کند تا اگر «هونسو» اجازه دهد دستش را از پهلويش بلند کند. «هونسو» مشکوک و مردّد به او خيره است و دستش را بر نمی­دارد. «مريم» محتاط گامی پس می­گذارد. لبخندی می­زند و دوباره دستش را پيش می­برد.)
مريم
May i ... ?  (ممکنه ... ؟)
(«هونسو» خيره به صورت «مريم» دستش را به نرمی بلند می­کند. گوشة پيراهن «هونسو» سرخ است. «مريم» آشکارا ترسيده. بی اختيار گامی پس می­گذارد.)
 
مريم
خون؟!! چی­شده؟
(«مريم» با حرکات اغراق آميزِ دست می­خواهد حرفش را ـ در حالی که خود دستپاچه است ـ به «هونسو» حالی کند.)
مريم
ببين! همينجا بمون! خب؟ بمون! همينجا! Here!  ميام! گفتم تو کلاس می­پيچيدی به خودت! ميام!
(«مريم» با عجله خارج می­شود. «هونسو» از رفتار «مريم» متعجّب است. نگاهی به زخم خود می­کند. از درد می­نشيند. کتاب را کنار دستش زمين می­گذارد و پاهايش را دراز می­کند وتکيه می­دهد. «مريم» با عجله می­رسد. دستمالی سفيد به دست دارد که ظاهراً آغشته به چيزی است. بی مهابا پيش می­رود تا پيراهن «هونسو» را بالا بزند. «هونسو» مانع می­شود. «مريم» ناگهان گويي به خود آمده باشد، دستمال ا جلوی «هونسو» می­گيرد و مرتّب اشاره می­کند که: «روی زخمت بذار!» «هونسو» می­گيرد. دگمه پيراهنش را آنگونه که ما و «مريم» نبينيم، باز می­کند و محتاط پارچه را روی زخمش کی­گذارد و ناله ای می­کند. «مريم» به جای او دستپاچه و مستأصل است. نمی­داند چه کند. به «هونسو» اشاره می­کند که «بلندشو، بريم!» . «هونسو» حيران به «مريم» خيره است.)
 
مريم
بلند شو! بلند شوبريم! Stand up!
هونسو
...............
مريم
Clinic!  (کلينيک)
 («هونسو» سر تکان می­دهد که «نه! نيازی نيست.» «مريم» ، لجباز تکرار می­کند.)
مريم
Clinic! Hospital!  (کلينيک! بيمارستان!)
هونسو
.......................
مريم
(بلندتر و عصبی­تر! با دست اشاره می­کند.)
دِ پاشو ديگه! مگه اين چيزا شوخيه؟ پاشو!
(«هونسو» کودکانه و ترسيده بلند می­شود و می­ايستد. «مريم» به راه می­افتد. می­ايستد و در می­يابد که «هونسو» از جای خود تکان نخورده است. «مريم» کلافه به طرفش می­رود، دستش را می­گيرد و می­کشد. همزمان نگاهش به کتاب «هونسو» که روی زمين است می­افتد که متلاشی و منهدم گوشه ای اقتاده. نگاهی به خود ِ«هونسو» و نگاهی به کتاب خودش می­کند. لحظه ای مکث می­کند. کتاب خود را به طرف «هونسو» می­گيرد. «هونسو» معنی کار «مريم» را نفهميده. «مريم» دوباره مصرّانه کتاب خود رادر مقابل چشمان «هونسو» تکان می­دهد که يعنی «بگير!» «هونسو» کتاب را می­گيرد. «مريم» کتاب «هونسو» را بر می­دارد و به زير بغل می­زند.)
 مريم
Mine!
(«مريم» لبخندی می­زند؛ «هونسو» نيز. گرچه لبخندش توأم با درد است. صدای همان زن در فضا می­پيچد که دوباره اعلام می­کند: )
صدا
Attention Please! Break Time is over.
(«مريم» و «هونسو» نگاهی به هم می­کنند. «مريم» نگاهی به ساعتش می­کند. لحظه ای مردّد می­ماند. سپس رو به «هونسو» می­کند و مصمّم اعلام می­کند: )
مريم
Clinic!
(هردو از صحنه خارج می­شوند. صدای زن در فضای خالی صحنه­مان می­پيچد که دوباره تمام شدن وقت استراحت را اعلام می­کند ......)
 
صحنة دوّم
فرهنگ نامها
Dictionary of Names
 
 
(در تاريکی صدای زنگی شنيده می­شود که بی شباهت به صدای زنگ مدرسه و اتمام کلاس نيست؛ و متعاقب آن از بلندگو شنيده می­شود که زنی اعلام می­کند: )
صدا
Attention Please! Break Time, Twenty Five Minutes!
(توجّه کنيد. زمان تفريح بيست و پنج دقيقه!)
(نور بر صحنه گشوده می­شود و همزمان «هونسو» وارد شده، در حاليکه سيگاری روشن می­کند، به طرف ديوار می­رود. او باز به همان کنج ِ خلوتِ بی ادم آمده. کتابش ـ کتابی را که از «مريم» گرفته بود ـ را زير بغل دارد. ردّی از درد صحنه قبل به چهره ندارد. تکيه می­دهد. چپ و راست را با نگاه می­کاود. خبری نيست. پُکی به سيگار می­زند و نگاهی به ساعتش می­کند. «مريم» وارد می­شود. آنها يکديگر را می­بيند. «هونسو» به سرعت سيگارش را خاموش می­کند. به هم لبخند می­زنند. «مريم» نزديکتر می­آيد. «هونسو» بلافاصله با اشاره به پهلويش چيزی می­گويد: )
 
هونسو
Thanks! Again! (متشکّرم! دوباره!)
مريم
(خجل سر تکان می­دهد.)
It doesn`t Matter! (چيزمهّمی نيست!)
هونسو
Thanks!
(«هونسو» متوجّه کتاب درب و داغان ِ زير بغل «مريم» می­شود و زير خنده می­زند. در خلال خنده هايش ـ که «مريم» را هم می­خنداند ـ مدام کتاب سالم خودش و کتاب فرسوده و منهدم ـ امّا ترميم شدة ـ «مريم» را نشان می­دهد. هردو پا به پای هم، نرم و مداوم، می­خندند. خنده ها فروکش می­کنند. از آسمان صحنه دو سه پرِ پرنده، پايين می­ريزد. «هونسو» آسمان را مي­نگرد. «مريم» نيز.)
هونسو
Birds! I love Birds! (پرنده ها! من عاشق پرنده­هام)
مريم
...........................
(«هونسو» پرها را از زمين بر می­دارد و لای کتابش می­گذارد. «مريم» خيره به «هونسو» نگاه می­کند.)
مريم
Emperor!
(«هونسو» نا فهميده به «مريم» نگاه می­کند و سر تکان می­دهد که يعنی: «چی؟!!» )
مريم
Emperor!
هونسو
.........................
مريم
بابا تو از معلّم پرسيدی و نتونست جواب بده! اون نفهميد چيو می­پرسی ... من فهميدم ....
هونسو
(کلافه قطع می­کند)
What?! (چی؟!)
(«هونسو» با خنده  اشاره ای می­کند که چيزی نمی­فهمد. «مريم» هم خنده ای می­کند.)
مريم
(به زحمت سعی می­کند، چيزی بگويد.)
You asked teacher. He misunder stand!
(تو از معلّم پرسيدی. او اشتباه می­فهمه!)
(«مريم» که می­بيند همچنان «هونسو» درست در نيافته بلند می­شود وژستی می­گيرد. همچون يک «امپراتور». «امپراتور»ی که در ذهن «مريم» معنی می­شود! او همزمان با گرفتن اين فيگور که بيشتر «هونسو» را می­خنداند زير لب تکرار می­کند.)
مريم
امپراتور! همينو پرسيدی ديگه ! Emperor
(همزمان تصويری از يک «امپراتور» ـ ترجيحاً کهن و سياهپوست ـ می­بينيم که روی ديوار، ميان ِ «هونسو» و «مريم» می­افتد. «هونسو» شکفته و شاد و بلند می­شود و تأييد می­کند.)
هونسو
Yes! Yes!  (آره! آره!)
مريم
 (شاد تکرار می­کند)
Emperor! Emperor!
Yes! That`s it!  (آره خودشه!)
(«مريم» در تداوم بازيش، امپراتوروار گام می­زند و اين سو وآن سو می­رود.)
مريم
I am Emperor! (من يک امپراتور هستم!)
هونسو
(تکرار می­کند.)
Emperor!
مريم
Emperor!
(«مريم» لحظاتی روی تصويرِ روی ديوار رفته، آن را می­پوشاند ومخدوش می­کند.)
مريم
I am an Emperor!
(«مريم» و «هونسو» مدام در حال تکرارند و شاد از کشف( ! ) و خندان، بازی را ادامه مي­دخند. لحظه ای «هونسو» منطبق بر تصويرِ امپراتورِ روی ديوار قرار می­گيرد و «مريم» در حاليکه با فيگور يک امپراتور در حال حرکت است مقابل ـ ونزديک ـ «هونسو» می­ايستد؛ رخ در رخ و نفس به نفس: )
مريم
You are ...... an Emperor. (تو ...... يک امپراتوری.)
(«مريم» و «هونسو» نگاهشان در هم تلاقی می­کند. تصوير روی ديوار محو می­شود. آنها خيره به هم و بی حرکت ايستاده اند)
مريم
(زير لب)
You ... are ....  (تو ... هستی .... )
هونسو
(پرسان به خودش اشاره می­کند.)
Emperor?!  (امپراتور؟!)
مريم
(سرتکان می­دهد که يعنی «بله!»)
......................
(پس از لحظاتی، نگاه از هم می­دزدند و فاصله می­گيرند. «مريم» خجل با سرفه­ای گلو صاف می­کند. نگاهی به ساعتش می­کند. بيخودانه و به فارسی تکرار می­کند.)
مريم
هنوز پنج دقيقه از زنگ تفريح مونده!
هونسو
(با نگاهی پر از پرسش به «مريم» خيره می­شود.)
........................
مريم
(به ساعتش اشاره می­کند.)
Five Minutes!
(«هونسو» هم ساعتش را نگاهی می­کند و تأييد می­کند.)
هونسو
(ناگهانی و بلند)
What`s your Name?  (اسمت چيه؟)
مريم
Maryam!  («مريم»!)
هونسو
Maria? («ماريا؟»)
مريم
Maryam! Maryam Behnejad!  («مريم»، «مريم به نژاد»! )
هونسو
(به زحمت تکرار می­کند.)
Mar ... yam ... Behneja ... d!
مريم
(رفته رفته غم صدايش را می­پوشاند.)
آره. «مريم به نژاد». ايرانی. مقيم عراق. دانش آموز بزرگسال مدرسة آموزش زبان رايگان تو کاليفرنيا. اوکلند. بی پناه. تو يناهگاههای کليسا می­خوابم. مطمئنّم تو هم عين خودمی. همونجا ديدمت. تو شِلتِر! (sheltr) . از جهنّم در رفتم و دنبال کس و کارِ شوهرمم! ولی پيداشون نمی­کنم.
(در خلال کلماتِ «مريم» ، «هونسو» ، مبهوت و گيج به «مريم» خيره است. سکوت می­شود. «مريم» که چشمانش به نم نشسته است بر مي­گردد و «هونسو» را می­نگرد. «هونسو» ماحصل دريافتش از حرفهای «مريم» را بُله­وار تکرار می­کند: )
هونسو
Maryam Behnejad!
(«مريم» لبخند تلخی می­زند وسر تکان می­دهد به نشانة تأييد؛ سپس به «هونسو» اشاره می­­کند که او نيز خودش را معرّفی کند. «هونسو» به خودش اشاره می­کند که يعنی «من؟!». «مريم» تأييد می­­کند. «هونسو» آغاز می­کند وبی­آنکه خود بخواهد رفته رفته کلامش به غم می­نشيند: )
هونسو
I am “Honso Theron”.African. From “Rowanda”. Student of Adultschool. For free. “Oakland”. Intermediate Level. I sleep in shelter. I have no one. Any one. No body. Nothing. No.
(من «هونسو ترون» هستم. آفريقايي. از «رواندا». دانش آموز مدرسه بزرگسالان. رايگان. «اوکلند» لِوِل متوسّط. من تو پناهگاه می­خوابم. هيچ کسی رو ندارم. هيشکی. هيچ کی. هيچّی. نه! )
هونسو
Thanks! Again!
(«مريم» به خنده می­افتد. «هونسو» از لای کتابش دو پر، از پرهايي که دقايقی پيش از زمين برداشته بود، بر می­دارد و روی شانه های «مريم» مي­گيرد.)
هونسو                    
You are not “Maryam”. You are an Angel!
(تو «مريم» نيستی. تو فرشته ای!)
(«مريم» نگاهی به پرها می­کند و خجل می­خندد. )
 
هونسو
Gurdian Angel! (فرشتة نگهبان!)
مريم
(لبخند می­زند.)
.................
هونسو
Angel!
مريم
...............
هونسو
Angello!
(«مريم» بلندتر می­خندد. سرخوش است. «هونسو» نيز.)
هونسو
You are Angello for me! (تو برای من «آنجلّو»­يي !)
مريم
(نازمند)
And you are Emperor for me! (و تو برای من «امپراتوری»!) 
 ( به هم لبخند می­زنند. صدای همان زن در فضا می­پيچد: )
صدا
Attention Please! Break Time is over!
(آنها بی اعتناء به هم خيره اند......)
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
                    صحنة سوّم
روزی روزگاری سـينما
Once upon a time,Cinema
 
 
(در تاريکی صدای زنگی شنيده می­شود که بی شباهت به صدای زنگ مدرسه و اتمام کلاس نيست و متعاقب آن از بلندگو شنيده می­شود که زنی اعلام می­کند :)
صدا
Attention Please! Break Time Twenty Minutes!
(توجّه کنيد! زمان استراحت بيست دقيقه!)
(نور بر صحنه گشوده می­شود. «هونسو» وارد می­شود؛ در حال تورّق کتابش. متعاقب او «مريم» وارد می­شود. غرق دنيای خود و کتاب است. در آستانه ورود به صحنه می­ايستد و بلند کتابش را می­خواند: )
مريم
Penny and Kate are Leaving the Cinema. They have  just seen an old Movie and they are talking about it ...
(«پنی» و «کيت» در حال ترک سينما هستند. آنها يک فيلم قديمی ديده اند و دربارهاش حرف می­زنند ... )
(«مريم» در خود و غرق در خاطراتی لذّتبخش کتابش را پايين می­آورد و با لذّت تکرار می­کند: )
 
 
مريم
سينما!
(«هونسو » به او نگاهی می­کند.)
مريم
I love Cinema, Emperor!  (من عاشق سينمام امپراتور!)
هونسو
(لبخندی می­زند و به خود اشاره می­کند.)
Me too!  (منم همينطور!)
(«مريم» با تعجّب به «هونسو» می­نگرد.)
مريم
You?!!  (تو؟!!)
(«هونسو» به نشانة تأييد، سر تکان می­دهد.)
مريم
(خوشحال)
واقعاً؟!
هونسو
I love Cinema!
 
 
مريم
باورم نمی­شه تو اونجا سينما رفته باشی يا فيلم ديده باشی.
هونسو
(نافهميده می­خندد و سر تکان می­دهد که «چی؟»)
................
مريم
I ... Can`t Believe! (باورم ... نمی­شه!)
هونسو
I Love Movies! (من عاشق فيلمم!)
مريم
Great!  (عاليه!) چه جور فيلمهايي؟
What kind of...?
هونسو
(فکر می­کند.)
................
مريم
(بيخودانه؛ بی آنکه مخاطبی داشته باشد.)
من که ديوانة فيلمهای عشقی­ام!
 
هونسو
(زير لب در حال فکر)
What Kind of ... ?
(اينک هر دوی آنها در دوسوی ديوارند و رو به ما، در حال فکر و مرور خاطرات. هريک کتاب خود را به دست دارند.)
مريم
(خيره)
اسماشونو بگو!
هونسو
What?
مريم
Say Names!
هونسو
(پس از کمی فکر ـ قاطع)
Guess Who`s Coming to dinner!  (حدس بزن چه کسی برای شام می­آيد!)
(هر کدام از فيلمهايي که نام می­برند، لحظاتی از آنها را روی ديوار خواهيم ديد. «اسپنسر تريسی» و «کاترين هپبورن» برای نخستين بار با نامزد سياهپوست دخترشان مواجه شده اند!)
مريم
اوه آره. حدس بزن کی برای شام مياد! من ... اوم .... Love at the Afternoon! (عشق در بعد ازظهر)
(«گری کوپر» سوار بر قطار دور می­شود و «آدری هيپورن» به دنبال قطار و او می­دود. در نهايت «گری کوپر» دست «هيپورن» را مي­گيرد و سوار می­کند.)
هونسو
Amistad. (آميستاد)
(بردگان سياهپوست کشتی «آميستاد» شورش را آغاز می­کنند.)
مريم
Irma La Douce. (ايرما خوشگله)
(«شرلی مک لين» با لباس عروس در کليسا منتظر است. «جک لمون» (داماد) دوان و با تأخير خود را به او می­رساند. کشيش عقد آنها را می­خواند.)
هونسو
Driving Miss Daisy  (رانندگی برای خانم «ديزی»)
(«مرگان فريمن» ـ راننده سياهپوست ـ در حال رانندگی است و «جسيکا تندی» روی صندلی عقب نشسته. آنها مشغول بحث با يکديگرند.)
 
مريم
Roman Holiday (تعطيلات رُمی)
(«آدری هيپبورن» کنار «گريگوری پک» در حال تماشای مردمان شهر بستنی قيفی می­خورد!  «گريگوری پک» محو اوست.)
 
هونسو
The Great white hope. (اميد بزرک سفيد)
(«جيمز ارل جونز» خسته و زخمی روی رينگ بوکس دو دستش را بالا می­برد. او فاتح سياهپوست قهرمانی بوکس جهان است.)
مريم
 Casablanca.  (کازابلانکا)
(«همفری بوگارت» در فرودگاه از «اينگريد برگمن» خداحافظی می­کند. به چشمان «برگمن» نم نشسته است.)
هونسو
True Crime.  (جنايت واقعی)
(«کلينت ايست­وود» در سلّول «آيزايا واشينگتن» با او ديدار کرده است و محکومِ سياهپوست به «ايست­وود» می­گويد که اشتباهی رخ داده است و او بی گناه است.)
مريم
Gone With the Wind  (بر باد رفته)
(«ويويان لی» گريان از «کلارک گيبل» می­خواهد که بماند. او همواره «رت» را دوست داشته است.)
هونسو
Orfeu Negro. (اورفه سياه)
(«برنو ملو» رانندة سياهپوست تراموا، گريان پای جنازة دختر محبوبش زار می­زند.)
 
مريم
............................
هونسو
............................
(هردو در خودند و به نظر غمگين. «مريم» زير لب نام فيلمی ديگر را به زبان می­آورد.)
مريم
The Manchurian Candidate. (کانديدای منچوری)
(«دنزل واشينگتن» تصاويری گذرا از جنگ آمريکا و عراق را به ياد می­آورد. به چشمان «مريم» نم نشسته است.)
هونسو
Blood Diamond. (الماس خونين)
(عدّه ای سياهپوست با لباس نظامی، بيرحمانه به سياهپوستهای ديگر ـ غير نظامی ـ شليک می­­کنند و با شکنجه آنها را اسير می­کنند. زنان و کودکان جيغ می­کشند و مردی ـ «جيمون هونسو» ـ به دنبال زن و فرزند خود مستأصل اين سو وآن سو می­دود. به چشمان «هونسو» نم نشسته است.)
مريم
Three kings.  (سه سلطان)
(«جرج کلونی» و همراهانش شاهد صحنه هايي مخوف از جنگ آمريکا و عراق هستند. ... «مريم» گريان است.)
هونسو
Hotel Rowanda!  (هتل رواندا)
(کاميونها از کنار اجساد مردمان سياهپوست که چون ريگ بر زمين ريخته اند عبور می­کنند ... «هونسو» گريان است.
تصاوير دو فيلم اخير، پارالل، در هم برش خورده اند و پخش می­شوند؛ «هونسو» و «مريم» هردو سر به زير افکنده و در خود گريه می­کنند. صدای زن در فضا می­پيچد که پايان زنگ تفريح را اعلام می­کند.)
 
صدا
Attention Please! Break Time is over!
(آن دو گريانند و تصاوير دو نسل کشی همچنان در حال پخش.)
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
                                                            
صحنة چهـارم
قاعدة بازی
The game rule
 
 
(در تاريکی صدای زنگی شنيده می­شود که بی شباهت به صدای زنگ مدرسه و اتمام کلاس نيست و متعاقب آن از بلندگو شنيده می­شود که زنی اعلام می­کند :)
صدا
Attention Please! Break Time Fifteen Minutes!                       
(توجّه کنيد! زمان تفريح پانزده دقيقه!)
(نور بر صحنه گشوده می­شود. «مريم» غمين و محزون گوشه ای کز کرده نشسته و زانو به بغل گرفته است. کتابش را کنار دست دارد و به افق پيش رويش خيره است. «هونسو» با سيگاری روشن وارد می­شود و متوجّه غم و بهت «مريم» می­شود. پيش می­رود. می­ايستد. صدايش می­زند.)
هونسو
Angello!
مريم
................
هونسو
Angello!
مريم
.................
هونسو
(کنارش می­نشيند)
Hey Angello!
مريم
(زير لب، آنگونه که می­توان شنيد!)
Emperor!
هونسو
What`s up? (چی شده؟)
مريم
(سر تکان می­دهد که يعنی «هيچ»!)
هونسو
Come on! What`s up? (بگو ديگه! چی شده؟)
مريم
(بی حوصله)
گفتم هيچّی نشده ديگه!
هونسو
What?
 
مريم
Nothing.  (هيچّی)
هونسو
You look so sad.  (آخه خيلی به نظر غمگين ميای.)
مريم
(زير لب)
غمگين نباشم؟
هونسو
.................
مريم
چطور نباشم؟
(ناگهان، گريان و بی امان خود را بيرون می­ريزد.)
خسته شدم. هيچ کس نمی­دونه کجان! من به اميد اونها اومدم تو اين خراب شده. دوتا برادر و يه عموی شوهرم، همينجا بودن. تو اوکلند. الآن هيشکی نمی­دونه کجان. شوهرم و بچّه هام مُردن. تو جنگ آمريکا و عراق مُردن. همة اميدم به اين چند نفر بود. نيستن! هيچ جا نيستن! تا کی می­تونم تو شلترهای بی اسم و رسم بخوابم؟ می­فهمی؟ تو نمی­فهمی! من هيچ کسو ندارم. نيستن! خدايا!
(«مريم» بلند می­گريد. «هونسو» مستأصل به او خيره است وبُله­وار جمله اش را تکرار می­کند.)
هونسو
You look so sad!
مريم
(در فروکش گريه هايش)
My Family is dead. I can`t Find anyone to protect me. I can`t Find My husband`s Relatives.
هونسو
(بلند و قاطع)
I protect  you! (من حمايتت می­کنم.)
مريم
(لبخندی مهربان به «هونسو» می­زند.)
...................
هونسو
I protect  you! I am your Emperor!
(من حمايتت می­کنم! من امپراتور توام!)
 
(«هونسو» دست «مريم» را می­گيرد و بلند می­کند.)
هونسو
Don`t  worry! Be happy!  (نگران نباش! خوشحال باش)
مريم
(لبخندی می­زند؛ بی رمق)
...................
هونسو
Yes. Smile!  (آره لبخند بزن!)
مريم
به چه اميدی؟!
هونسو
Don`t be sad.  (غمگين نباش!)
مريم
به چه اميدی؟!
هونسو
You said; I`m your Emperor. (تو گفتی؛ امپراتورت منم!)
مريم
Yeah!
(سر تکان می­دهد به نشانة تأييد!)
هونسو
And  you are my Angello!  (و تو «آنجلّو»ی منی!)
مريم
(سر تکان می­دهد به نشانة تأييد!)
................
هونسو
That`s  it! (خودشه!)
That`s  Enough! (همين کافيه!)
مريم
(سر تکان می­دهد به نشانة تأييد!)
.................
هونسو
Say something! (چيزی بگو!)
مريم
(بی رمق ـ در مرز انهدام!)
چی بگم؟
 
هونسو
Say something!
 
مريم
(در آستانة گريه)
تو اين کلاس هنوز بهمون نگفتن «قربانی» به انگليسی چی می­شه!
هونسو
What?!
مريم
(به گريه می­افتد.)
«قربانی»! «قربانی»! به انگليسی چی می­شه؟!
(او گريان به زانو می­افتد و تمام دردهای جهان را گريه می­کند! همزمان تصاويری از جنگ آمريکا و عراق و کشتار غير نظاميان بر ديوار می­افتد. «مريم» پيشانی بر خاک می­سايد و گريان است و «هونسو» خيره به تصاوير ديوار ـ می­توان به جای تصاوير مستند از بخشهايي از فيلم «سه سلطان» “Three Kings” استفاده کرد؛ گرچه تصاوير مستند در اين خصوص مفيدترند. ـ تصاوير تمام می­شوند. «هونسو» به نرمی کنار «مريم» می­نشيند. «مريم» هنوز گريه می­کند. «هونسو» خسته خود را رها می­کند.)
هونسو
I am sacrifice too! (منم يه «قربانی» هستم.)
مريم
(گريه اش را فرو می­خورد.)
................
هونسو
A  really Sacrifice! (يه «قربانی»ِ واقعی!)
هونسو
My Family is dead too. (خانوادة منم مردن!)
مريم
(زير لب کلمة کشف شده اش را تکرار می­کند.)
Sacrifice!
هونسو
I`m alone!  (من تنهام!)
مريم
(زير لب تکرار می­کند)
قربانی!
هونسو
Totally alone! (مطلقاً تنها!)
(مکث)
I`m a Totsi man. (من «توتسی» هستم! از قبيلة توتسی!)
 
مريم
از قبيلة «توتسی»؟
هونسو
Every one is dead!  (همه مردن!)
Hoto men killed one milion of us!
(مردان قبيله «هوتو» يک ميليون نفر از مارو کشتند.)
1994! Rowanda was bath of Blood.
( 1994! رواندا حمّام خون بود!)
Nobody helped us!  (هيچ کسی به دادمون نرسيد!)
مريم
(با خود ـ آرام)
از 94 تاحالا ... زخم تو کهنه تره! شايد حتّی خوب شده باشی! ولی من چی؟
(«هونسو» گريان سر به زير می­افکند. همزمان با شمشير و تفنگ و گلوله، قبيلة «توتسی» را قتل عام می­کنند، بر ديوار می­افتد. ـ می­توان به جای تصاوير مستند از بخشهايي از فيلم «هتل رواندا» اثر «تری جورج» استفاده کرد. ـ «مريم» به تصاوير ديوار خيره است. تصاوير تمام می­شوند. «هونسو» با چشمانی خيس سر بلند می­کند. آن دو ـ هردو ـ رو به مانشسته اند.)
 
هونسو
We are lonely!
مريم
آره ما تنهائيم!
هونسو
We are Sacrifices of a ridiculuos game.
مريم
قربانيهای يه بازی مسخره!
هونسو
We have eachother here!
مريم
(با بغض)
ما فقط همديگر­رو داريم. تواين غربت!
هونسو
I`m your Emperor!
 
مريم
تو امپراتور منی!
هونسو
(بغض آلود)
And you`re my Angello!
مريم
(بغض آلود)
و من «آنجلّو»ی تو!
هونسو
And ...
مريم
...............
هونسو
And we can`t speak English that much!
مريم
و انقدرم انگليسی­مون خوب نيست!
هونسو
But we`re on the way!
مريم
ولی ... بالاخره ... ياد مي­گيريم.
 
(صدای همان زن در فضا می­پيچد که پايان زنگ تفريح را اعلام می­کند.)
 
 
صدا
Attention Please! Break time is over!    
(آن دو، کتابهايشان را دوباره به دست می­گيرند. امّا هنوز به ما خيره­اند و چشمانشان به نم نشسته است.)
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 صحنة پنجم
تمرين زبان خارجی
Foreign Language Exercises
 
 
(در تاريکی صدای زنگی شنيده می­شود که بی شباهت به صدای زنگ مدرسه و اتمام کلاس نيست  و متعاقب آن از بلندگو شنيده می­شود که زنی اعلام می­کند :)
صدا
Attention Please! Break Time Ten Minutes!
(توجّه کنيد! زمان استراحت ده دقيقه!)
 
(نور بر صحنه گشوده می­شود «مريم» و «هونسو» را می­بينيم که با کتابهايي باز به دست مشغول تکرار جملاتی ساده برای آموزش زبان انگليسی هستند؛ در عين حال اين جملات حاکی از پيشرفت آنها در آموزش زبان هستند.)
هونسو
 Let me Introduce my Friend Angello!
(اجازه بده دوستم «آنجلّو» رو معرّفی کنم.)
مريم
Glad to see you. And let me introduce my Friend Emperor!
(از ديدنتون خوشحالم و اجازه بديد دوستم «امپراتور» رو به شما معرّفی کنم.)
هونسو
Where are you from?
مريم
I`m Iranian; But From Iraq. Iwas living there.       
 
(من ايرانی­ام. امّا از عراق اومدم. اونجا زندگی می­کردم.)
هونسو
I`m  African. From Rowanda.
(من آفريقايي­ام . از رواندا.)
مريم
Which flat do you live in?
( تو کدوم آپارتمان زندگی می­کنی؟)
هونسو
I don`t live in Flat!
I live in shelter!
(من در آپارتمان زندگی نمی­کنم. من تو پناهگاه زندگی می­کنم.)
 
مريم
Me too! (منم همينطور!)
 
هونسو
How is the weather? (هوا چطوره؟)
مريم
It`s a rainy day! (بارانيه!)
هونسو
What awful weather we`re having!
(چه هوای بدی داريم!)
مريم
What Date is it? (چه تاريخيه؟!)
هونسو
It is March 2007. (مارچ 2007ئه)
مريم
And we are learning language to live in a foriegn country!
(و ما داريم زبان ياد مي­گيريم تا در يک کشور بيگانه زندگی کنيم.)
هونسو
To find Peace and Calm.
(برای يافتن صلح و آرامش.)
مريم
صلح و آرامش. يعنی می­شه؟
هونسو
What?
مريم
(سر تکان می­دهد که يعنی «هيچّی»! )
..............................
هونسو
Can i help  you? (می­تونم کمکت کنم؟)
مريم
Of course, If you want!
 (البتّه، اگه بخوای!)
هونسو
How? (چه طوری؟)
مريم
Let`s talk about feelings.
(بذار دربارة اينکه چه حسّی داريم حرف بزنيم.)
 
هونسو
Go ahead! (باشه.)
مريم
I feel .... exhausted. (من هيجان زده­ام!)
هونسو
Me too! (منم همينطور!)
مريم
I feel Dizzy! (سرم گيج می­ره!)
هونسو
Me too!
مريم
I feel ... hot! (گرممه!)
هونسو
Me too!
مريم
I feel  Crazy! (دارم ديوونه می­شم!)
هونسو
Me too!
مريم
I feel .... youth. (حسّ می­کنم جوونم!)
هونسو
Me too!
مريم
And naughty! (و شيطون!)
هونسو
Me too!
مريم
I feel ....... love! (من عشقو حسّ می­کنم!)
هونسو
.................
مريم
.................
هونسو
Me too!
مريم
واقعاً عشقو حسّ می­کنم ولی ... هنوز ... هه! .... انگليسي­م انقدر خوب نيست!
هونسو
Me too!
 
مريم
(به خنده می­افتد.)
What?!
هونسو
(شانه بالا می­ندازد که يعنی «هرچی تو بگی!»)
مريم
Me too!
(هردو به خنده می­افتند. «هونسو» کتابش را باز می­کند.)
هونسو
(خيره به کتاب)
I think I should go tomorrow!
(فکر کنم فردا بايد برم!)
(«مريم» لحظه ای گيج، «هونسو» را نگاه می­کند. «هونسو» هنوز به کتاب خود خيره است. «مريم» صفحات کتابش را ورق می­زند.)
مريم
What page? (کدوم صفحه؟)
هونسو
...............
 
 
مريم
معلوم هست چی داری می­گی؟ چه صفحه ای رو می­خونی؟
هونسو
..............
مريم
Repeat again! (تکرار کن! بگو!)
هونسو
I think I should go tomorrow.
(«مريم» کتابش را می­بندد. به طرف «هونسو» پيش می­رود. می­ايستد.)
مريم
فردا کجا بايد بری؟
(«هونسو» سر بلند می­کند و «مريم» را می­نگرد.)
مريم
با توام!
هونسو
(کتابش را می­بندد)
For Justice! (برای عدالت!)
مريم
عدالت؟ .... What  justice?
هونسو
(به زخمش اشاره می­کند و پهلويش را نشان می­دهد.)
Thanks. Again!
مريم
(بی حوصله)
خيلی خب. چندبار می­خوای بخاطر اون تشکّر کنی؟!
(ناگهان گويي چيزی به ذهن «مريم» می­رسد.)
Waite a minute! ...  صبر کن ببينم ... نکنه ... اون زخم مال چی بود؟ ....what was it? ...... tell me!
هونسو
We are not just niggers. Understand?
(ما کاکاسياه نيستيم! می­فهمی؟)
مريم
خب؟!
هونسو
I can`t, ... to ... (من نمی­تونم تحمّل کنم که ...)
 
مريم
خب فهميدم. کاکاسياه نيستين! نمی­تونی تحمّل کنی! چيو؟! What?
هونسو
A black guy need help. Iwill help him. He`s African Sacrifice. Just like me!
 
مريم
کيه؟ اون سياهی رو که ازت کمک می­خواد، من می­شناسم؟ تو شلتر ديدمش؟ Who is he?
هونسو
(سری تکان می­دهد به نشانة نفی!)
...................
مريم
چرا بهم نمی­گی؟
هونسو
What difference dose it make?
(چه فرقی می­کنه؟)
 
مريم
(بلند)
لابد فرق می­کنه که می­گم!
هونسو
An African alone black guy!
مريم
................
هونسو
...............
مريم
(به پهلوی «هونسو» اشاره می­کند.)
اگه دوباره زخمی شد چی؟
هونسو
Thanks  again!
مريم
چی داری می­گی؟ .... It`s dangerous
هونسو
I should go! (بايد برم!)
مريم
Whay? (چرا؟)
هونسو
Because ... I`m Emperor, not slave!
(چون ... من امپراتورم، نه برده!)
مريم
(نگاه گريانش را از «هونسو» می­دزدد.)
......................
 
هونسو
Angello!
مريم
(به زحمت بغضش را فرو می­خورد امّا به «هونسو» نگاه نمی­کند.)
Take care your self Emperor!
(مواظب خودت باش امپراتور!)
(«هونسو» سر تکان می­دهد که «حتماً»! سپس به سرعت برای اينکه فضا را عوض کند کتابش را باز می­کند و بلند اعلام می­کند.)
هونسو
And next lesson!  (وامّا درس بعدی!)
(صدای همان زن در فضا می­پيچد که پاين زنگ تفريح را اعلام می­کند.)
صدا
Attention Please! Break time is over!
(«هونسو» گيج به صدا گوش می­دهد. «مريم» با دست صورتش را می­پوشاند.)
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صحنة ششم
در انتظارِ امپراتور
Waiting for Emperor
 
 
(در تاريکی صدای زنگی شنيده می­شود که بی شباهت به صدای زنگ مدرسه و اتمام کلاس نيست ومتعاقب آن از بلندگو شنيده می­شود که زنی اعلام می­کند: )
                  صدا
Attention Please! Break Time five Minutes !       
(توجّه کنيد! زمان تفريح پنج دقيقه!)   
(نور که بر صحنه گشوده می­شود، «مريم» را می­بينيم که کتابش را زير بغل دارد و با مقداری باند سفيد و شيشه ای مادّة ضد عفونی کننده به انتظار است. او بی تاب و رنگباخته به چپ و راست می­رود. ساعتش را نگاهی می­کند و چپ و راستِ دور صحنه را با چشمان ريز شده اش از نظر می­گذراند. ظاهراً خبری نيست. او بی تاب است. پرنده ای از آسمان صحنه می­گذرد. چند پر از بالا بر کف صحنه فرو می­افتند. نگاه «مريم» به پرها خيره می­ماند. به طرفشان می­رود. می­نشيند و بر می­دارد و لای کتابش می­گذاردشان. بلند می­شود. باز شروع به قدم زدن می­کند. باز هم خبری نيست. صدای همان زن شنيده می­شود که پايان زنگ تفريح را اعلام می­کند: )
                             صدا
Attention Please! Break Time is over!
(«مريم» نگاهی به ساعتش می­کند و لحظه ای به حرفهای زن توجّه می­کند. سر تکان می­دهد. گيج و بی طاقت و خسته است. او بی اعتناء به هر چيزی ديگری، با وسايل پانسمان، چشم به راه ايستاده است.
نور می­رود ...
(در تاريکی صدای زنگی شنيده می­شود که بی شباهت به صدای زنگ مدرسه و اتمام کلاس نيست و متعاقب آن از بلندگو شنيده می­شود که زنی اعلام می­کند: )
صدا
Attention Please! Today we have no Break time!
(توجّه کنيد! امروز وقت تفريح نداريم.)
نور می­آيد
(صحنه خالی است و ديوار کهنه تر به نظر می­رسد و سطل زباله کاملاً پُر است و دَرِ آن درست بسته نشده. پرنده ای از آسمان صحنه می­گذرد و چند پر بر کف صحنه می­ريزد ..... کسی نيست..... )
 
ايوب آقاخانی
تابستان 86

درباره :
بازدید : 960
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

ارسال نظر برای این مطلب

نظرات برای این پست غیر فعال میباشد .


قالب وبلاگ